معرفی وبلاگ
صفحه ها
دسته
پایگاه های مهم
سخن روز
دوستان وبلاگی
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 273022
تعداد نوشته ها : 108
تعداد نظرات : 52
Rss
طراح قالب
GraphistThem272

مظلومیت دکتر احمدی نژاد و خفت و پستی دشمنان او را کاملا از این مستند تخریبی می شود مشاهده کرد . آنهایی که در میدان مناظره قادر به پاسخگویی نبودند و لرزش و اضطراب و تکه کلامهای آنها کاملا مشهود بود راهی بجر از این کار ندارند .
تولید مستند «90 سیاسی» توسط ستاد موسوی چند ماه زمان برده و در نتیجه این
کار از نظر فنی خوش ساخت و احتمالا تاثیرگذار بوده و از سوی دیگر با تیراژ بیش
از 10 میلیون برای تخریب دکتر احمدی نژادت تکثیر شده است.
پخش این فیلم در روزهای پایانی دلیل دیگری برای ضعف مدعیان صداقت است که فرصت
پاسخگویی را از حریف بگیرند. اما وعده ی الهی بالاتر از این هاست ، والله خیرالماکرین...
جهت اطلاع مردم عزیز و هوشمند کشورمان، این مستند را مورد نقد وبررسی قرار می‏
دهیم:
این شبه مستند که با تقطیع جملات رئیس جمهور و استفاده از مغالطه های تصویری و
همچنین بازگویی بخشی از حقیقت برای نفی تمام آن، ساخته شده است از جمله ترکش های نهایی مخالفان دکتر احمدی نژاد برای تحریک مردم به رأی ندادن به وی می باشد که در روزهای پایانی تبلیغات برای تأثیر گذاری موثر در نتیجه انتخابات، توزیع شد.
جالب اینجاست که ستاد آقای موسوی با نهادینه سازی تخریب علیه دولت و نامزد
مقابل، در ستادهای خود اقدام به تکثیر و توزیع این سی دی می نماید و حتی برنامه ریزی برای توزیع خانه به خانه آن نیز انجام گرفته است. برخی شنیده های دیگر حاکی از تیراژ 12 میلیونی این مستند است.
اما برخی شیطنت ها و مغالطه هایی که در این شبه مستند وجود دارد عبارتند از:
1- اولین مچ گیری در این شبه مستند مربوط به عبارت پول نفت بر سر سفره های
مردم می باشد. احمدی نژاد مدعی است که این جمله را ایشان بیان نکرده اند اما تصویر صفحه نخست روزنامه کیهان در سال 84 بعنوان شاهد ادعای کذب رئیس جمهور نشان داده می شود. کیهان به نقل از احمدی نژاد این جمله را نقل نموده است. 90 سیاسی در صدد است که احمدی نژاد را متهم به دروغ گویی کند اما هیچ دروغی در سخن احمدی نژاد نیست چرا که این تیتر می تواند تیتر نقل قولی نباشد بلکه تیتر استنباطی خبرنگار از سخنان وی باشد که برای اهل فن و آشنایان به مباحث خبری مساله روشنی است. تأکید دکتر بر این است که این جمله که خود موضوعیت یافته و دائماً از زبان مخالفان تکرار می شود جمله وی نیست البته مفهوم آن نه تنها از زبان وی بلکه از زبان اکثر نامزدها و کارشناسان شنیده شده و می شود. در این مستند با قطع سخنان احمدی نژاد و توضیحات بعدی وی اینگونه القا شده است که ایشان اساسا این موضوع را منتفی می داند.
2- در بخش دیگر این شبه مستند دیدگاه احمدی نژاد در سال 84 در مورد وضع لباس و
موی جوانان پخش می شود و سپس عکسهایی مربوط به گشت های ارشاد به نمایش گذارده می شود. تهیه کنندگان این فیلم به موضع گیری چندباره دکتراحمدی نژاد نسبت به این نوع برخورد نیروی انتظامی هیچ اشاره ای نکرده و از این نکته هم گذشته اند که ارتباط ایشان با این طرح که مصوبه مجلس است و نیروی انتظامی مأمور به اجرای آن می باشد، چیست؟
3- در بخش سوم، اعتراض آقای خاتمی در مورد ترافیک تهران و کنایه ایشان به شهردار
وقت و پاسخ احمدی نژاد به وی مورد توجه قرار گرفته است. احمدی نژاد در گفت و گو با 20:30 عنوان می کند از اینکه آقای خاتمی بعد از هشت سال مشکل مردم را درک کرده و از خط ویژه استفاده نکرده است خوشحال است. در این شبه مستند در یک استقراء ناقص و در جهت اثبات دروغ گوئی دکتر احمدی نژاد! 4 تیتر روزنامه که نشان دهنده حضور آقای خاتمی در بین مردم است به تصویر کشیده شده. جالب اینجاست این چند مورد حضور خاص وی آن چنان ارزش خبری استثناء و شگفتی را دارا بوده است که تیتر یک برخی روزنامه ها شده است و بیشتر از آنکه در نفی سخنان احمدی نژاد باشد آن را تأیید می کند.
4- در بخش دیگری از این شبه مستند، تهیه کنندگان آن جهت اثبات اتهام دروغ گوئی
به احمدی نژاد به تطهیر سیاست های مکارانه و دروغهای پنهان و آشکار نظام سلطه پرداخته اند. البته اینها مقدمه ای است برای بررسی موضوع هاله نور...
5- خبرنگار یکی از شبکه های خارجی از احمدی نژاد می پرسد که شما گفته اید هنگام
سخنرانی در سازمان ملل احساس کرده اید که هاله ای شما را در بر گرفته است. آقای احمدی نژاد در پاسخ به وی می گویند : « من هم این چیزها را در روزنامه خواندم.» گفتگوئی هم از کامران نجف زاده با رئیس جمهور آورده شده که رئیس جمهور این مسئله را تقریباً بازی رسانه ای عنوان می کند و البته به دلیل تقطیع جملات رئیس جمهور و اینکه ایشان قبل و بعد آن چه گفته اند، قابل بررسی نیست اما این شبه مستند با آوردن تصاویر و سخنان دکتر احمدی نژاد در محضر آیت ا... جوادی آملی سعی دارد بار دیگر اتهامی که به احمدی نژاد وارد کرده است -یعنی دروغ گوئی- را ثابت نماید. البته در نگاه اول شاید برای بیننده عادی مسئله به همین صورت که تصویر شده است به نظر بیاید اما اندکی دقت، مغالطه ی فیلم را آشکار می سازد.اولاً دکتر احمدی نژاد بیان می نمایند یکی از کسانی که در مجمع حضور داشته اند به وی گفته اند احساس کردم شما در حصاری از نور قرار گرفته اید، بنابراین در پاسخ به خبرنگار که گفته بود شما هاله نور دیده اید قاطعانه عنوان نموده اند که این مطلب را در روزنامه ها خوانده ام. در حقیقت ایشان زیرکانه عنوان نموده اند که انتساب این احساس به وی، کار روزنامه ها بوده است. البته ایشان در ادامه می‏گویند «من هم این را احساس کردم که حاضران پلک هم نزدند». در مناظره بامهدی کروبی نیز شاهد بودیم که احمدی نژاد از شرح این ماجرا طفره رفت و این حرف را که هاله نور دیده را تکذیب کرد؛ چرا که حقیقت نیز همین است و در هیچ صحنه ای از این فیلم نیز او به اینکه خودش هاله نور را دیده اشاره ای نکرده است. اما دلیل اینکه چرا احمدی نژاد حتی به اصل ماجرا نیز اشاره نکردند و سعی نمودند از پاسخ صریح به آن بگذرند، در ادامه خواهد آمد.ثانیاً هرکس تجربه معنوی و عرفانی خاصی در طول زندگی دارد حتی مکاتب عرفانی یا شبه عرفانی بشری نیز این نوع تجربه ها را تأیید می کند. به چه دلیل آقای احمدی نژاد باید به سبب بازگو کردن تجربه معنوی یک فرد خارجی که پیام ملت ایران را انسانی و الهی دیده است مواخذه گردد؟ثالثاً اگر این تجربه ها و مکاشفه ها اساساً وجود نداشت و عقلی و شرعی نبود مطمئناً آیت ا... جوادی آملی بدان اشاره می نمودند.رابعاً دکتر احمدی نژاد این مسئله را در جمعی عمومی و رسانه ای مطرح نکرد، چرا که می دانست هر مجلس اقتضائی دارد. ایشان در محضر حکیمی عارف چنین سخنانی را بر زبان آوردند که ایشان نیز با احترام بدان گوش سپرده اند برای کسانی که اندکی به مسائل معنوی ایمان داشته باشند باور چنین قضیه ای چیز چندان سختی نیست. دکتر احمدی نژاد نمی خواستند که این موضوع رسانه ای شود. اما فرد یا افرادی امانت این جلسه را حفظ نکرده و آن را به بیرون منتقل نمودند. به گونه ای که موجی از حملات ناجوانمردانه به سمت وی نشانه رفت. بنابراین باید به دکتر حق داد که از طرح مجدد رسانه ای موضوع پرهیز نموده و از آن بگریزد.
6- بخش دیگر این فیلم به موضوع هزینه های تبلیغاتی سفرهای آقای احمدی نژاد می
پردازد و بنرهای مختلفی که در سطح شهر کرج نصب شده است به نمایش گذاشته می شود. البته اگر امضای بنرها در تصاویر آورده می شد برای تهیه کنندگان 90 سیاسی قابل استفاده نبود و برای ما موضوع حل شده، اما چون کل فیلم اصل را بر بی صداقتی قرار داده است تنها به نماهایی تار و دور از بنرها اکتفا نموده است. کاملاً طبیعی است که با سفر رئیس جمهور به هر منطقه نهادهای غیر دولتی اعم از شهرداری ها، مجامع صنفی، شرکتهای خصوصی و تعاونی ها و... اقدام به نصب بنرهای خیرمقدم نمایند. نهادهای دولتی نیز بعضاً با هدف معرفی پروژه های مجموعه خود که در این سفرها افتتاح شده یا عملیات اجرائی آن آغاز می شود اقدام به نصب بنر می نمایند. البته منکر برخی هزینه های زائد و تخلفات ادارات در این زمینه نیستیم.
7- در ادامه فیلم سعی شده تا برخی اقداماتی که دولت برای اطلاع رسانی انجام
داده است با این شعار احمدی نژاد که «کار ما تبلیغاتی نیست» متضاد جلوه داده شود در حالی که می دانیم اطلاع رسانی از عملکرد از وظایف مهم دولت هاست که اعتماد و نشاط مردم را به دنبال دارد. ضمن اینکه این شبه مستند مجموعه ای از سی دی های سفرهای استانی را به نمایش گذاشته است که توسط یک موسسه فرهنگی غیر دولتی تهیه و تکثیر شده و ارتباطی با دولت ندارد.
8- بخش دیگر این فیلم با عنوان نحوه گفتار نماینده ملت ایران سعی دارد تا گفتار
احمدی نژاد را سطحی و دور از شأن ملت ایران بنامد. از بیش از هزار سخنرانی دکتر احمدی نژاد، 4 بخش کوتاه از سخنرانی های وی در این شبه مستند آورده شده است که از نگاه تهیه کنندگان 90 سیاسی سخنان درستی نیست و ناسزائی گویی به دشمن تلقی می شود. در حالی که اینگونه نیست؛ مثلاً تکیه ایشان بر اینکه دشمنان ما احمقند اولاً ریشه در یک روایت دارد که معصوم از اینکه دشمنان ما از حمقا(احمق ها) هستند خدا را شکر می گوید. ثانیاً به قول یکی از اساتید مسلم ادبیات، به دلیل اینکه همه انسان ها - غیر از اولیای الهی- سهمی در حمق و حماقت دارند و عقل کل نیستند، اساساً کلمه احمق فحش و ناسزا نیست.
9- در بخش ورزشی رشد چشمگیر سرانه مکان های ورزشی و رشد قابل توجه مدال آوری
در دولت نهم به واسطه ناکامی ایران در المپیک پکن به کلی نادیده گرفته شده است.
10- 90 سیاسی برای القای ناکارآمدی دولت نهم به بازی آماری نیز روی آورده است
از جمله:الف- تشکیک در آمار بیکاران کشور با زیر سوال بردن تعریف افراد شاغل؛ در حالی که این تعریف در دولت گذشته تصویب شده و دولت نهم در ارائه آن نقشی نداشته است.ب- ارائه نرخ تورم بدون آگاهی بخشی به عوامل ناخواسته در افزایش تورم از جمله بحران جهانی، افزایش قیمت نفت و...
ج- همچنین در خصوص میزان درآمد دولت نهم، میزان واردات در این دولت و همچنین
مسئله مفقود شدن یک میلیون دلار نیز ادعاهایی مطرح شده که پاسخ تخصصی آن توسط صاحب نظران و کارشناسان داده شده است.
11- گاف دیگر 90 سیاسی این است که با در کنار هم چیدن برخی سخنان دکتر احمدی
نژاد که در آن از اقبال برخی سران و مردم جهان به ایران و نماینده آن یعنی رئیس جمهور خاطراتی نقل می کند، تعبیر به خودستائی و تعریف از خود می کند و با مصاحبه مردمی کوشش دارد این نکته بدیهی را بفهماند که تعریف از خود مذموم و ناپسند است. در حالی که اگر متن کامل سخنان در دسترس بود این نکته را می توان در اکثر سخنرانی های دکتر یافت که علت توجه ملت ها به رئیس جمهور ایران به سبب توجه و احترام آنها به امام، ملت و پیام های عدالت خواهانه ملت ایران است. اینکه رئیس جمهور بیان کرده اند که من یک آدم دانشگاهی و اجرائی هستم نیز مورد تمسخر اصحاب 90 سیاسی قرار گرفته است و مصداق دیگر تعریف از خود دانسته شده است!
12- ظاهراً سازندگان 90 سیاسی انتظار دارند رئیس جمهور در مقابل این سوال که
آیا فکر می کنید قطعنامه سوم شورای امنیت نیز تصویب خواهد شد یا خیر؟ از موضع ضعف و خلاف منافع ملی به این سوال پاسخ مثبت بدهد و بر اساس غیب گوئی از همه تحولات احتمالی آتی خبر دهد. هنگامی که رئیس جمهور می گوید بسیار بعید می دانم که قطعنامه دیگری علیه ایران به تصویب برسد هم آرامش را به مردم ایران بر می گرداند هم پیام های ملت ایران را به گوش دشمنان می رساند. در حقیقت این پاسخ خود نوعی موضع گیری علیه اقدام احتمالی آنان است.
13- در بخش دیگری از این شبه مستند برای اثبات غیر کارشناسی بودن دیدگاه های
رئیس جمهور به مسئله انتخابات آمریکا اشاره می شود. چند ماه پیش از انتخابات رئیس جمهور عنوان می کند: « در آمریکا رأی مردم تزئینی است/ مردم آمریکا هیچ علاقه ای به دخالت در مسائل سیاسی کشورشان ندارند/کمترین مشارکت در آمریکا وجود دارد/بعید می دانم هیأت حاکمه آمریکا بگذارد اوباما به کاخ سفید راه یابد». پس از پخش این جملات خبر رأی آوری اوباما و میزان مشارکت نسبتاً خوب مردم آمریکا نشان داده می شود و قضاوت در مورد دیدگاه های کارشناسی رئیس جمهور به مردم سپرده می شود. اما در این مورد توجه به نکات ذیل ضروری است:
الف- در درستی سه جمله نخست ذکر شده از زبان آقای احمدی نژاد شکی نیست، بررسی
آمار و نحوه انتخابات امریکا موید این مسئله است. تحلیل ایشان مبنی بر احتمال عدم راه یابی اوباما به کاخ سفید هم مبتنی بر فضای انتخاباتی چند ماه پیش از انتخابات امریکا بود و اکثر کارشناسان همین گونه نظر داشتند، ضمن اینکه این مطلب شاید جنبه تهییجی و سیاسی نیز داشته باشد که در عرف دیپلماسی نکته نامعقولی نیست.
ب- تصویر رسانه های جهان و صفحه ی روزنامه ای که در این فیلم در مورد مشارکت
خوب مردم امریکا نشان داده می شود و همچنین حک تهیه کنندگان فیلم بر روی تصاویر بر این نکته تأکید دارد که مشارکت مردم در انتخابات اخیر امریکا-در حدود 64%- بی نظیر و نوعی رکورد زنی بوده است. احمدی نژاد بر اساس سوابق انتخابات آمریکا آن هم چند ماه پیش از برگزاری آن به تحلیل می پردازد که این میزان خطا قابل قبول است.
14- تقطیع جملات رئیس جمهور و اکتفا به پخش سوالات مجری های تلویزیونی در مصاحبه
با احمدی نژاد و گریز از پاسخ های ارائه شده، از دیگر شگردهای روانی این شبه مستند است.از جمله می توان به موارد ذیل اشاره نمود:
الف- در جایی مجری از احمدی نژاد می پرسد «آیا بازهم گرانی را انکار می کنید؟»
پاسخ ایشان به این ادعا پخش نمی شود.
ب-در جایی دیگر سوال مجری که می گوید «مردم می پرسند گران شدن یا ارزان شدن
نفت چه تأثیری در زندگی آنها دارد؟» که این هم بدون پاسخ دکتر پخش می شود.
ج- در نمونه سوم سوال مجری مبنی بر «کم حرمتی به ایرانی ها در برخی کشورها»
مطرح می شود و تنها نگاه های احمدی نژاد پخش می شود. در حالی که ممکن است در همه موارد فوق پاسخ ایشان قانع کننده باشد.
15- احمدی نژاد در یکی از گفتگوهای تلویزیونی مدعی می شود افکار عمومی جهان با
ملت ایران است، این شبه مستند برای نفی این ادعا گزارش نجف زاده از آمریکا را مورد استفاده قرار می دهد که در آن با چند شهروند آمریکایی مصاحبه شده به گونه ای که آنها حتی ایران را نمی شناسند و پس از آن، ادعای رئیس جمهور که کودکی در یکی از کشورهای آمریکای جنوبی وی را به نام محمود می شناسد به عنوان پارادوکس مطرح می شود. این در حالی است که نه احمدی نژاد برای اثبات ادعای خویش از آن مثال استفاده کرده است و نه پاسخ آن چند شهروند آمریکایی می تواند ادعای رییس جمهور را نفی کند. استدلالات سطحی 90 سیاسی که مصداق کامل عوامفریبی و تخریب است به این موارد متوقف نمی شود و اگر حوصله باشد موارد بسیاری را می توان در دروغ پراکنی مدعیان اخلاق و صداقت در این فیلم تخریبی یافت.

با تشکر از وبلاگ چرا احمدی نژاد

نگین چرا بعد از انتخابات گذاشتین چون این توهین ها غیر قابل تحمل بود

سه شنبه شانزدهم 4 1388

گروهک نهضت آزادی ساعاتی پس از القای تردید و تشکیک معاون رئیس جمهور آمریکا در سلامت انتخابات ایران، به ابراز تردید و تشکیک در این باره پرداخت.

جوزف بایدن دیروز گفت: شک دارم انتخابات ایران به طور آزادانه و توام با عدالت برگزار شده باشد. در عین حال اقتضا می کند آمریکا پیروزی و انتخاب مجدد احمدی نژاد را بپذیرد. اما سؤال اینجاست که آیا نتیجه انتخابات همان است که ایرانیان خواستار آن بودند. امید است آرا به طور عادلانه شمارش شده باشد اما من به نتیجه آرا مشکوک هستم(!)
وی در ادامه تردیدافکنی اش گفت: ما در موقعیتی نیستیم که بخواهیم در این باره اظهارنظر کنیم ولی کسب 60 درصد یا درصد بیشتر آرا توسط احمدی نژاد جای تعجب دارد. اینکه وی چنین درصدی را در چنین شرایطی به دست آورد، غیرمحتمل و غیرقابل قبول است(!) 70درصد آرا در شهرها به صندوق ها ریخته شده در حالی که شهرها پایگاه محکم احمدی نژاد نیست(!) علامت سؤال ها و تردیدهای بسیاری درباره این انتخابات وجود دارد ولی ما مدرک موثقی در دست نداریم تا بخواهیم طبق آن مطلبی را به اثبات برسانیم. اما مشخص است آنها در حال سرکوب مردم و تهدید آزادی بیان هستند(!)
همزمان گروهک نهضت آزادی ضمن صدور بیانیه ای، بی آن که کوچک ترین سندی برای القای عدم سلامت انتخابات ارائه کند، در عباراتی منافقانه نوشت: تعداد آرای اعلام شده برای نامزد برنده انتخابات تا آن حد باورنکردنی بود که مورد اعتراض نامزدها و نیز عموم مردم قرار گرفت... آنچه مسلم است بخش عظیمی از مردم تنها به امید تغییر در وضعیت موجود و براساس اعتماد به نامزدهای اصلاح طلب در این انتخابات شرکت کردند. اینک نیز صیانت آرا بر دوش نامزدهای محترم اصلاح طلب و شخصیت ها و احزاب حامی آنهاست. انتظار می رود پیش از آن که زمان از دست برود، از همه نیروهای طرفدار اصلاحات در جهت قبولاندن خواست ملت به حکومت مدد جویند
سه شنبه بیست و ششم 3 1388

گروه سیاسی- یازدهم خردادماه امسال هنگامی که خاتمی برای شرکت در کنفرانس بین المللی "گفت و گوی تمدن‌ها و تنوع فرهنگی" به تونس رفت، همگان گمان کردند که وی صرفاً جهت بیان دیدگاه شخصی درباره یک موضوع فرهنگی تهران را ترک کرده است.

شنیده ها اما حاکی است که خاتمی علاوه بر تونس برای سفر 5 روزه خود مقصد دیگری نیز در نظر داشته است؛ "قاهره" پایتخت مصر، شهری است که منابع آگاه، از سفر خاتمی به آن پس از ترک تونس خبر داده اند.

قصد خاتمی از سفر به مصر البته اگرچه مانند اصل سفر وی اعلام نشد اما همزمانی آن با سفر رئیس جمهور آمریکا و یک تیم از مقامات عالی‌رتبه همراه وی به مصر می توانست مشخص کند که خاتمی از این سفر چه هدفی داشته است؟

باراک اوباما پنج شنبه 2 هفته پیش، مصادف با 14 خرداد ماه در صدر یک هیئت عالی‌رتبه به قاهره رفته بود. در این زمینه شنیده های خبرنگار ما حاکی است که خاتمی پس از ورود به قاهره، شخصاً ملاقات هایی با یک تیم عالی‌رتبه از مقام های امریکایی حاضر در قاهره داشته است.

اگرچه "به کلی سری" بودن این ملاقات مخفیانه و محرمانه مهمترین مانع برای درز اطلاعات و سخنان رد وبدل شده در آن است اما آنچه که از منابع نزدیک به خاتمی در این مورد گفته شده، مشخص می کند که سخن اصلی در این ملاقات درباره انتخابات ریاست جمهوری دهم بوده است.

"عدم حمایت از اصلاح طلبان تا پیش از انتخابات" و همچنین "حمایت نرم از اعتراض آنان در صورت شکست انتخاباتی" از جمله پیشنهادهای خاتمی در این جلسه بوده است.

در این زمینه همچنین گزارش خبرگزاری فارس حاکی است که خاتمی در این جلسه همچنین اطلاعات و برآوردهایی درباره نتیجه انتخابات به مقامات آمریکایی داده و گفته که میرحسین موسوی در نظرسنجی‌ها وضعیت خوبی نداشته و در انتخابات شکست خواهد خورد، در مقابل هیئت آمریکایی توصیه‌هایی را در این باره به خاتمی برای پس از برگزاری انتخابات مطرح کرد‌ه‌است.

خبرنگار ما با وجود تلاش فراوان نتوانست درباره حضور شخص "باراک اوباما" در این جلسه اطلاعات قابل اعتنایی کسب کند.

گفتنی است خاتمی پس از پایان سفرش به مصر به استانبول رفت و از آنجا با پرواز هواپیمایی ترکیه، ساعت یک بامداد شنبه 16 خردادماه خود را به تهران رساند.

دسته ها : سیاسی
دوشنبه بیست و پنجم 3 1388

حکایت مناظره‌ی دیروز من و سه‌تن از نمایندگان ستادهای تبلیغاتی سه تن از نامزدها لینک مطلب اصلی در سایت گفتمگفت کافه پیانو آقای فرهاد جعفری ( http://www.goftamgoft.com/note.php?item_id=523 )

● امروز به برآورد خودم «بزرگ‌ترین کار زندگی‌»ام را کردم. چه‌بسا بزرگ‌تر از «نامزدی‌ام در رای‌گیری مجلس پنجم». که در حد خودش، تاثیر به‌سزایی روی صحنه‌ی سیاسی کشورمان گذاشت و بعدها درباره‌اش قضاوت خواهد شد. و حتا؛ بزرگ‌تر از نوشتن «کافه‌پیانو» به عنوان «پرفروش‌ترین رمان فارسی پس از انقلاب در سال نخست انتشارش». که پیامدهای این یکی هم، خیلی بعدتر از این‌ها آشکار خواهد شد.

«هادی» همیشه (یعنی هروقت که من از روی ناامیدی و احساس تنهایی کردن و به‌نتیجه نرسیدن رویاهایم، تصمیم به تعطیل‌کردن «گفتمگفت» می‌گرفتم) زنگ که می‌زد تا منصرفم کند؛ می‌گفت:
مردم خیلی که هنر کنند بتوانند «یک» کار بزرگ در زندگی‌شان بکنند. آن‌وقت تو «دو» تا کار بزرگ در زندگی چهل ساله‌ات کرده‌ای و هنوز ناراضی هستی؟!... حالا ممکن است من خودم بهت در آن رای‌گیری رای‌ نداده باشم، یا اصلاً کافه‌پیانو را نپسندم و رمانی نباشد که مرا راضی کند؛ اما حقیقت این است که هردوی این کارها، رویدادهایی بوده‌اند تاثیرگذار که چیزهای را عوض کرده‌اند و تغییر داده‌اند. دیگر چه مرگت است؟!

با وجود این دلگرمی‌ها که هادی می‌داد؛ من اما پیش خودم فکر می‌کردم: «نه. هنوز آن کار بزرگی را که می‌خواسته‌ام نکرده‌ام. هیچ‌کدام این‌ها، آن کار بزرگی نیست که دلم می‌خواسته».

● چندروز پیش، یکی از خوانندگان گفتمگفت (نیما علایی)، یکی از دوستانی که دانشجوست و عضو انجمن اسلامی دانشگاه فردوسی (که در جلسات کافه‌پیانو‌خوانی از نزدیک باهم آشنا شدیم) تلفن کرد و پیشنهاد داد که با توجه به تحلیل‌هایم از رای‌گیری دهم که به‌نحوی به دفاع از عملکرد محمود احمدی‌نژاد اختصاص دارد؛ در جلسه‌ی مناظره‌ای با نمایندگان ستاد تبلیغاتی سایر کاندیداها شرکت کنم.

موضوع به خودی خودش جالب بود. اما وقتی جالب‌تر شد که فهمیدم دو تن از نمایندگان نامزدها که در جلسه مناظره حاضر خواهند شد؛ دو تن از همکاران دیرینه‌ی مطبوعاتی‌ام هستند که احترام ویژه‌ای برای هردوشان قائل هستم: «محمدصادق جوادی‌حصار» (مدیرمسئول محترم روزنامه‌ی فقیدِ توس!) و «ناصر آملی» سردبیر محترم همان روزنامه.

بعد از ملاقات کوتاهی با دو تن از اعضای انجمن (آقایان مظفری و علایی) در «کافه‌تمشک» (که همین نزدیک خانه‌مان است و من تازه کشفش کرده‌ام و از جهاتی، کافه‌ی شاهکاری‌ست که مثلش را در هیچ‌کجا ندیده ام) دعوت‌شان را پذیرفتم.

وقتی از هم جدا می‌شدیم؛ ازم درباره‌ی «عنوان جلسه» پیشنهاد خواستند. گفتم بگذارید: «رفقای قدیم؛ رقبای جدید! / بررسی عملکرد نامزدهای رای‌گیری دهم». که هم ناظر به «ما سه‌نفر» باشد و هم ناظر به «آن چهار نفر» که نامزد رای‌گیری دهم هستند). که امروز که رفتم به جلسه، دیدم همان عنوان را برای مناظره انتخاب کرده‌اند.

● وارد که شدم؛ فیلم تبلیغاتی آقایان احمدی‌نژاد و کروبی پخش شده بود و در حال نمایش فیلم میرحسین موسوی بودند. نمایش فیلم‌ها که تمام شد؛ دعوت شذیم روی سن. که معلوم شد نماینده‌ای هم به نام «آقای نبوی» از سوی نامزد چهارم (محسن رضایی) در جلسه حاضر است.

به نوبت، یک سخنرانی ده‌دقیقه‌ای داشتیم. آقای نبوی در حمایت از محسن رضایی. آقای جوادی در حمایت از کروبی. آقای آملی در دفاع از موسوی. و نهایتاً من در دفاع از محمود احمدی‌نژاد.

● متن سخنرانی کوتاه من که به‌دلیل ضیق وقت، نتوانستم فرازهای آخر آن را بیان کنم:

به‌عنوان یک سکولار؛ با نام و یاد خدا صحبت‌هایم را آغاز می‌کنم.
همینطور؛ با سلام و احترام به همه‌ی شما که شنونده‌ی سخنان من هستید.
همینطور؛ با تشکر از برگزارکنندگان این جلسه که بنده را هم به این جلسه دعوت کردند و اجازه دادند تا نقطه‌نظراتم را در جمع وسیع‌تری مطرح کنم.

و با عرض ادب و احترام به دو تن از دوستان و همکاران محترمم جناب آقای «محمدصادق جوادی حصار» مدیرمسئول روزنامه‌ی توس و جناب آقای «ناصر آملی» سردبیر محترم همین روزنامه. که در سال‌های نسبتاً دور، روزهای خوش و ناخوش زیادی را با هم سپری کردیم. همین‌طور جناب آقای نبوی.

و با این اعتذار و پوزش‌خواهی پیشاپیش که اگر در حین صحبت‌هایم به‌نحو ناخواسته، مرتکب اسائه‌ی ادبی به محضر این دوستان یا نامزدهای مورد حمایت‌شان شدم، امیدوارم که به بزرگواری خود مرا ببخشند.

من برای دفاع از برخی (تاکید می‌کنم که برخی) عملکردهای دولت آقای احمدی‌نژاد (نه همه‌ی عملکردها و نه همه‌ی افکار او) در این جلسه حضور دارم بدون این‌که هیچگونه ربطی به هیچیک از ستادهای انتخاباتی نامزدها و از جمله آقای احمدی‌نژاد داشته و در این زمینه نمایندگی‌ای داشته باشم.

اما ازین جهت که ایشان را «مودب‌ترین رئیس‌جمهور سه‌دهه‌ی گذشته» نسبت به شهروندان کشورش (تاکید می‌کنم: نسبت به شهروندان کشورش) می‌دانم (مگر در یک مورد) امیدوارم همان میزان از ادب و متانت را در وقت سخن‌گفتن با شما، به نمایش بگذارم.
[در این‌جا کمی توسط برخی معدود از دانشجویان «هو» شدم»].

همینطور اجازه بدهید که ابراز خوشحالی کنم از این‌که اگر روزگاری من در یک مرتبه‌ی فروتر و جناب جوادی و جناب آملی در مراتبی بالاتر، در کنار هم بودیم تا هدف واحدی را پیش ببریم و نقطه‌نظرات ما یک حَدِ اکثر از همپوشانی را داشت؛ امروز هم با همان هدفِ واحد (یعنی دموکراسی شدن ایران) در کنار هم قرار داریم اما در این فاصله‌ی 12 سال، روند تکاملی جامعه، ما را اگرچه بازهم در کنار هم نشانده، اما گویا نقطه‌نظرات‌مان از آن میزان همپوشانی که سابق‌ بر این برخوردار بود، برخوردار نیست و هریک از ما برای دستیابی به چنان هدفی، گویا که تحلیل، ارزیابی و توصیه‌ای متفاوت از آن دیگری داریم.

این حقیقتاً جای خوشحالی دارد و رخداد خجسته و بسیار مبارکی‌ست. چرا که به نظرم نشانه‌ی این است که سرانجام «اکوسیستم سیاسی کشورمان» یا به تعبیری چرخه‌ی حیاتِ سیاسی کشورمان، درحال تکمیل شدن است و هرکدام از ما در حال قرار گرفتن روی نقطه‌ای از محور مختصات سیاسی هستیم که حقیقتاً به آن تعلق داریم و باید هم که در چنان جایی باشیم.

به این معنا که تا همین چندسال پیش، مبنای استقرار ما سه نفر (به عنوان نمونه‌ای از آحادِ شهروندان) بر روی محور مختصات سیاسی جامعه، این بود که آیا دموکراسی می‌خواهیم یا نمی‌خواهیم؟.

که چون می‌خواسیتم، هرسه‌نفرما، حالا با کمی اغماض، بر روی یک نقطه از محور مختصات قرار داشتیم. اما دینامیزم تحولاتی که در این فاصله (به‌ویژه بعد از رخداد خجسته‌ی سوم تیر) بوقوع پیوسته؛ به‌گونه‌ای بوده که هرکدام از ما را ناچار کرده است تا در نقطه‌ی متمایزی از آن دیگری مستقر بشویم. اگرچه که همچنان همان هدف واحد را تعقیب می‌کنیم. یا دستِ‌کم این‌طور «ابراز» می‌کنیم. یا این‌طور «تصور» می‌کنیم.

اگر از بالا، به صحنه‌ی سیاسی نیز نگاهی بیندازیم؛ می‌بینیم که همین رویداد در شکل فراگیرتر و شامل‌تری هم رخ داده. به این ترتیب که اغلب نخبگان و بازیگران سیاسی داخل و خارج کشوری هم، گویا که بر اساس مقتضیات و مصالح دموکراسی (همین‌طور بر اساس تحلیل شخصی خودشان) بر روی چنان محوری اولاً جابه‌جا شده‌اند و دیگر روی همان نقطه‌ای نیستند که سابق بر این بودند (عبدی/کروبی) و ثانیاً به‌نحوی روی این محور توزیع شده‌اند که مانند سابق، شاهد تجمع و تمرکز همه‌ی نیروهای دموکراسی‌خواه بر روی یک نقطه و بر محور یک شخص نیستیم و یک جور «تکثر حقیقتاً تکثر» پدید آمده. به این معنا که شاهد نوعی تکثر محتوایی هستیم که «هدف واحد» را از «مسیرهای متعدد» تعقیب می‌کنند. به این ترتیب؛‌ می‌شود گفت که نیروهای نخبه‌ی سیاسی «جزء‌نگر» شده‌اند تا اینکه مانند سابق «کل‌نگر» باشند.

اگر بازهم بالاتر برویم؛ می‌بینیم که: این خصلت، حتا در بین افکار عمومی هم قابل مشاهده است و به‌نظر می‌رسد که افکارعمومی هم در حال آماده شدن برای این مسئله است که کنش‌های سیاسی گله‌وارش را کنار بگذارند و انتخاب‌ش (حالا هرچه که هست: رای دادن یا رای‌ندان، به این یا آن شخص رای دادن) مبنایی جز جهت اشاره‌ی انگشتانِ این یا آن نخبه‌ی یا بازیگر سیاسی داشته باشد.

اما از یک جهت دیگر؛ در عین ‌این‌که شاهد هستیم که نیروهای سیاسی به نحو پراکنده‌تری روی محور مختصات سیاسی توزیع شده‌اند؛ اما شاهد این اتفاق هم هستیم که اغلب نیروهای نخبه‌ی سیاسی که از جمهوری‌های اول و دوم تعذیه می‌کنند، حول محوری تمرکز کرده‌اند تحتِ عنوان «هرکس جز احمدی‌نژاد»!

که به‌نظرم می‌بایست روی این مسئله به‌نحو دقیق‌تری متمرکز شویم و بفهمیم که داستان چیست که تقریباً هر نیروی سیاسی شناخته‌شده‌ی جمهوری‌های اول و دوم (اعم از حاکم یا محکوم)که از نظام ایدئولوژیک پیش از سوم تیر تعذیه می‌کنند و هیچ چیز نمی‌توانسته چنین جمع پراکنده‌ای را به اتفاق نظر و اتحادعمل وادار کند و آنها را کنار هم بنشاند؛ ناچار کرده تا سیاست و هدف واحدی را تعقیب کنند.

البته ادعای این جمع این است که کشور در وضعیت بسیار خطیری‌ست، باید آن را نجات بدهیم و کسی هم جز ما قادر به نجات دادن آن از این وضعیت خطیر نیست!

برای همین هم هست که در چندروز اخیر، تقریباً به هر وب‌سایت طرفدار جریان چپ‌دموکرات‌نما یا برخی سایت‌های اصولگرای سنتی برویم (از تابناک بگیرید تا پیک نت تا راه توده تا وب‌سایت الف و انتخاب و رادیو فردا و ...) با چنین تیترهایی در صدر اخبار مواجه می‌شویم:
[تمرین اسرائیل با جنگنده‌های میگ 29 برای آشنایی با نیروی هوایی ایران / اوباما به نتانیاهو: مبادا بدون اطلاع من به ایران حمله نکنید/ تدارک اسرائیل برای حمله غافلگیرانه به کشور / جنون روبه گسترش حمله به ایران در اسرائیل/ یا حتا سخنرانی‌های پی‌در‌پی رئیس مجلس کشور که به‌جای وزیردفاع، مرتبا در حال تهدید امریکا و اسرائیل در زمینه‌ی حمله به کشور هستند! تا این حس را به شهروندان القا کنند که در وضعیت زرد به‌سر می‌بریم !/ تشنج در کوی دانشگاه در تابناک / ورود رزمناو امریکایی به منامه و امثالهم].

خب البته ما هرچه را که می‌شنویم نباید باور کنیم. بلکه باید فکر فرو برویم که:
اولا) چرا به‌طرزی ناگهانی، با چنین حجمی از اخبار مبنی بر حمله نظامی مواجه می‌شویم؟!
ثانیا) چرا نیروهای جمهوری اول و دوم (نظام پیش از سوم تیر) مایلند اوضاع را بحرانی نشان بدهند و خودشان را به عنوان تنها نجات‌غریق حاضر در صحنه معرفی کنند؟!
ثالثا) چرا نیروهای سیاسی خارج کشوری (رادیو فردا و رادیو اسرائیل) هم در چنین جهتی عمل می‌کنند؟!
مگر چه اشتراک منافعی میان برخی نیروهای داخلی ظاهراً تحول‌خواه و رسانه‌های خارجی پیش آمده؟!

پاسخ من به این پرسش‌ها چیزی نیست جر این‌که «بازی رای‌گیری دهم؛ یک بازی بسیار بزرگ‌تر از حد تصورماست که فقط در چارچوب مرزهای کشور نمی‌گنجد». بلکه نتیجه‌ی این رای‌گیری که به‌ارزیابی من احتمالاً تاحدودی شانه‌به شانه و نفسگیر هم خواهد بود و حتا ممکن است که رویدادهای غیرمترقبه‌ای را به صحنه‌ی سیاسی کشورمان تحمیل کند؛ تأثیر به‌‌سزایی در سرنوشت منطقه و جهان باقی خواهد گذاشت.

و از همین جهت هم هست که ما شهروندان، و جریان‌های سیاسی کشورمان (اعم از این‌که نامزدی در این بازی داشته باشند یا نداشته باشند) تنها بازیگران عرصه‌ی این بازی سرنوشت ساز نیستیم و عوامل و مولفه‌های بسیار دیگری هم مایل به دخالت در این بازی هستند که در تعیین نتیجه بسیار موثر خواهند بود.

من جهان معاصر را به دو جهانِ «پیش از فتوای آیت‌الله خمینی» و «پس از فتوای آیت‌الله خمینی» در مورد سلمان رشدی تقسیم می‌کنم. چرا که معتقدم برای نخستین‌بار، با صدور این فتوا بود که نظم پیشین بین‌الملل، توسط روح توسعه‌طلب و بلندپرواز ایرانی برای تجدید حیات و تجدید قدرت تاریخی خودش، به چالش گرفته شد. به نحوی که یک ایرانی، با صدور این فتوا که ظاهری مذهبی داشت، عملاً اعلام کرد که حکم صادره توسط او، حتا در مزرهای کشورهای دیگر هم معتبر و لازم‌الاجراست! درحالی که «اصل سرزمینی بودن مجازت‌ها» یکی از ترم‌های اصلی حقوق‌بین‌المل است.

پس از آن است که ما در اقصی نقاط جهان (به‌ویژه در جهان اسلام)، شاهد وقوع رویدادهای بسیاری هستیم که هرکدام از آنها، به گونه‌ای نظم پیشین بین‌الملل را به چالش می‌گرفتند.

این نظم توسط ما ایرانی‌ها و با ابزار صدور یک فتوای مذهبی به چالش گرفته شد چون تحت چنان نظمی، ممکن نبود که بتوانیم به رویای تجدید حیات امپراتوری فارس دست پیدا کنیم. بلکه باید نظم پیشین به‌هم می‌ریخت تا در کشاکش بی‌نظمی و آنارشی ناشی از درهم‌ریختن و به چالش کشده شدن نظم قدیم؛ فرصتی برای کسب قدرت و هژمونی در منطقه و جهان و از طریق تحمیل قدرت و رای خود به رقبای منطقه‌ای و جهانی پیدا کنیم.

که تاحد بسیاری هم به این موفقیت نائل شدیم. آن‌چنان که تا ما ایرانی‌ها نخواهیم در لبنان، افغانستان، پاکستان، عراق، آسیای میانه، ارمنستان، حتا سودان و برخی کشورهای افریقایی ثبات و امنیتی برقرار نخواهد شد. و حتا رابرت گیتس، وزیر دفاع امریکا مدتی پیش و خطاب به کنگره این کشور اعلام کرد که بیش از این‌که نگران مانورهای نظامی روس‌ها در امریکای لاتین باشد؛ نگران دست‌اندازی ایران به کشورهای امریکای لاتین و بازی‌های سیاسی ایران در این منطقه است.

از این جهت است که معتقدم علاوه بر ما شهروندان؛ نیروهای دخیل دیگری هم در بازی رای‌گیری دهم حضور دارند و مشغول ایفای نقش هستند تا ‌بخت و اقبال دسته‌ای از بازیگران را نزدِ افکار عمومی افزایش بدهند. آن دسته از بزیگران که همین اندازه که آقای اوباما به‌مثابه اولین دولتمرد امریکایی و پس از سی سال، عنوان رسمی حاکمیت سیاسی (یعنی جمهوری اسلامی ایران) را برای نخستین‌بار بر زبان بیاورد و این کشور را تحت ساخت حقوقی فعلی به‌رسمیت بشناسد؛ برای‌شان کافی‌ست! (چون تحت چنین وضعی، منافع صنفی همه‌ی این گروه از بازیگران سنتی هم حفظ خواهد شد). همچنان‌که متقابلاً از تجدیدِ تصدی کسانی جلوگیری کنند که «منافع ملی» بیش از «منافع و مصالح نظام سیاسی» برای‌شان اهمیت دارد و حاضر به کوتاه آمدن در مسئله‌ی هسته‌ای نیستند.

تکنولوژی‌ای که در صورت دسترسی کشور به آن؛ ما را به یک «ملت درجه یک» در دهه‌های آینده تبدیل خواهد کرد و در صورت توقف، به یک «ملت درجه دو» و توسری‌خور در منطقه تبدیل خواهد کرد.

از جمله توسری‌خور پاکستانی که به مثابه‌ی «مرکز آشوب و بی‌ثباتی قابل گسترش و غیرقابل مهار» هرلحظه احتمال دارد بنیادگراهای وهابی، کنترل این کشور را به دست بگیرند و به دلیل رقابت‌های مذهبی برای در دست گرفتن رهبری جهان اسلام و کینه‌توزی‌های فرقه‌ای، جهت کلاهک‌های هسته‌ای شان را از دهلی، به سمت تهران بچرخانند.

ذیل چنین تحلیلی و از دید من، در رای‌گیری دهم:
ما «3 نامزدِ محافظه‌کار اسلامگرا» خواهیم داشت که نظم بین‌الملل پیش از فتوای آیت‌اله خمینی و مناسبات و ترتیبات آن‌را در قبال «حفظ و تضمین منافع صنفی و گروهی خود» پذیرا خواهند شد/ به علاوه‌ی «یک نامزد محافظه‌کار بازهم اسلامگرا اما با ملی‌گرایی به‌مراتب افزون‌تر» که مایل به ایجاد نظم نوینی‌ست که طی آن، ایران مقدمتاً و فعلاً، «بازیگر دستِ‌اول در منطقه» باشد.

با این توضیحات: روشن است که از دیدِ من؛ نامزدِ اخیر کسی نیست جز محمود احمدی‌نژاد.

● همان ابتدا که نشستیم؛ دیدم که «ناصر آملی» مچ‌بند پارچه‌ای سبزی بسته است. طوری که کسی نشنود، از ایشان پرسیدم «این چیست؟» که گفتند «مچ‌بندی‌ست تبلیغاتی». باخنده و محض شوخی گفتم: «نکند قصد انقلاب رنگی دارید؟!». که ایشان هم باخنده گفتند: «نه. قصد اصلاحات رنگی داریم!».

● در بخش‌هایی که مدعی شدم «محمود احمدی‌نژاد، مودب‌ترین رئیس‌جمهور در سی سال گذشته نسبت به شهروندان کشورش بوده»؛ با برخی اعتراضات و هو کردن و تمسخر و خنده‌ی هواداران آقای موسوی روبرو شدم. که ناچار شدم مجدداً روی این عبارت تاکید کنم «با شهروندان کشورش». و مجبور شدم اضافه کنم: «نه با اسرائیل یا خارجی‌ها و بیگانه‌ها».
و تاکید کردم که در 4 سال گذشته، تمام سخنرانی‌های او را به دقت رصد کرده ام و هیچگاه در متن سخنان او با عبارات و تعابیر توهین‌امیز به هیچ بخشی از مردم مواجه نشده‌ام "مگر یک مورد". و از حاضران خواستم که اگر موردی سراغ دارند بگویند.
اما بازهم همان یک مورد (موردِ معروفِ بزغاله!) را برایم مثال آوردند. من هم گفتم: «من که گفتم "مگر یک مورد". نگفتم؟!».

تاسف‌آور است که حتا در یک محیط دانشگاهی، کسی گوش نمی‌دهد شما چه می‌گوئی! وضع واقعاً‌ وخیم ا‌ست.

● من در بخشی از تحلیلم گفتم «پیروزی آقای احمدی‌نژاد و تصدی مجدد او، مقدمه‌ی واجب یک تکنوکراسی دموکرات است». همین‌طور با استناد به بخشی از اظهارت «علی‌رضا علوی‌تبار» که احمدی‌نژاد را کسی خوانده بود که «خارج از سلسله‌ی قدرت بوده و معلوم نیست به چه ترتیبی وارد ساختار قدرت شده»؛ گفتم:
[«احمدی‌نژاد از جنس ما مردم است». همین‌طور به ناصر آملی گفتم «از این کف و سوت‌هایی که این‌جا می‌زنند و می‌کشند، یکوقت دچار این تصور نشوید که رای‌دهندگان، همین جمع حاضر هستند. نه؛ رای‌دهندگان واقعی که همه‌شان از جنس من و مانند من هستند، نفر پیروز رای‌گیری 23 خرداد را معلوم خواهند کرد». همین‌طور مجدداً تاکید کردم که «احمدی‌نژاد،‌مودب‌ترین حاکم سی‌سال اخیر با شهروندان بوده و از ادبیات و سخن‌گفتن این مرد پیداست که قائل به نظریه‌ی ناروای خودی – غیرخودی نیست. همین‌طور گفتم «تمام حاکمان 26 سال نخست، چنان منافع هنگفت خود و فرزندان‌شان را در خطر می‌بینند که ناطق‌نوری به خاتمی توصیه می‌کند که راه بیفت در سراسر کشور و به همه بگو که هرکه من مولای اویم، این میرحسین هم مولای اوست»! و اضافه کردم این نگرانی در سخنان ناطق این‌گونه بازتاب پیدا می‌کند که می‌گوید «موسوی مرا تحویل می‌گرفت اما احمدی‌نژاد اصلا مرا تحویل نمی‌گیرد». واکنش آقای احمدی‌نژاد را هم دیروز دیدیم که گفت: «من یک‌ساعت نشستن و خدمت‌کردن به مردمی که زیر دست‌وپای سیاست‌های شما له شده‌اند را با صدها ساعت نشست و برخاست با شما آدم های "پرمدعای بی‌خاصیت" عوض نمی‌کنم»].

● به ویژه آن جمله‌ی نخستم؛ و سایر اظهاراتم در دفاع از آقای احمدی‌نژاد، «ناصر آملی» را آنقدر عصبی و هیجان‌زده کرد که چیزهایی گفت که دهان من از حیرت و تعجب بازمانده بود!

مثلاً با لحنی کنایی و طوری که تلویحاً مرا به «امنیتی بودن» متهم کند؛ گفت: «این‌که آقای جعفری گفتند را حتا ما هم جرات نداریم به زبان بیاوریم. احتمالاً ایشان حاشیه‌ی امنیتی دارند»! (حالا نه حاشیه‌ی امن بلکه حاشیه‌ی امنیتی!).
بعد هم آشفته‌تر و عصبی‌تر گفت: «خون دل‌هایی که ما از این سکولارهایی که حتا یک رگ دموکراتیک در بدن‌شان وجود ندارد خورده‌ایم که از هیچ‌کس نخورده‌ایم»!

حیرت‌انگیز بود. کسی مرا متهم به برخورداری از حاشیه‌ی امنیتی می کرد که خیلی خوب مرا می‌شناسد و می‌داند که من در چندسال گذشته، تحت چه شرایط سختی زندگی کرده‌ام اما هیچگاه رای و نظرم را به هیچ کجا و هیچ کس و هیچ جریانی نفروخته‌ام.

حتا یک‌بار، چندسال پیش که تازه به مسهد برگشته بودم؛ ایشان را در دفت ریکی از دوستانم دیدم. ازم پرسید: «چکار می‌کنی آقا فرهاد؟!».
گفتم: «بیکارم حاج‌آقا. خانه‌نشینم.... اگر گاهی کار صفحه‌آرایی مطبوعات گیرم بیاید که آمده. وگرنه به دویست‌هزارتومانی زندگی می‌کنم که از محل اجاره‌ی آپارتمان بالایی‌مان دریافت می‌کنم».
گفت: «مگر نمی‌توانی وکالت کنی؟!».
گفتم: «جرا. قبول هم شدم. اما مرا برای مصاحبه خواستند و من حاضر نشدم به سوالات‌شان پاسخ دهم و گفتم این مصداق بارز تفتیش عقاید است. برای همین پروانه‌ام را ندادند».
که ایشان گفت: «حالا جواب‌شان را می‌دادی. بالاخره آدم باید زندگی کند».
گفتم: «یعنی تفتیش عقیده‌ام را بپذیرم؟! ... شما که مرا می‌شناسید. گردنم را بزنند، حاضر نیستم حرف زور گوش کنم».
گفت: «قبول دارم که تفتیش عقاید است. اما به‌هرحال، زن و بچه‌ی آدم در سختی قرار می‌گیرند. باید به سوالات‌شان جواب می‌دادید».

راستش را بخواهید؛ از توصیه‌ی ایشان، حسابی تعجب کردم. همین اندازه که از اتهامات و توهین‌های دیروزشان، تعجب که نه؛ فقط اظهار تاسف کردم و اضافه کردم که «می‌شنوم و پاسخی نمی‌دهم».

● در حالی‌که «ناصر آملی» (هوادار مردی از عمق دهه‌ی شصت) این نسبت‌ها را بهم داد و آن توهین‌ها را بهم کرد؛ «جوادی حصار» رو به جمع گفت: «من فرهاد را می‌شناسم. و به احمدی‌نژاد تبریک می‌گویم که با عملکردش، توانسته کسی مثل فرهاد جعفری را به خودش جذب کند».

● در اواخر جلسه؛ یکی از عکاس‌های جلسه، سرش را آورد بیخ گوشم و بهم گفت: «از دوازده سال پیش، تو برایم اسطوره بودی. اما امروز با حمایتت از عملکرد احمدی‌نژاد، گند زدی به آن تصویری که از تو در ذهن داشتم».

سرم را بردم توی گوشش و گفتم: «من چنان شرافتمندانه زندگی کرده‌ام در این سال‌ها، که دیشب در به در دنبال خیاطی می‌گشتم که پوسیدگی شلوارم را درز بگیرد و بعد با یک لایه چسب بهم بچسباند».
امیدوار بودم از حرفی که زده خجالت بکشد. که کشید اما با قاطعیت گفت: «می‌دانم! مجبورت کرده‌اند بیایی اینجا از احمدی‌نژاد دفاع کنی»! (مثلاً اداره‌ی اطلاعات مجبورم کرده!).

من فقط خندیدم و سری به نشانه‌ی تاسف تکان دادم. واقعاً با چنین کسانی چه می‌شود کرد و چه می‌شود گفت؟! وقتی «ناصر آملی» دوست و همکار چندین و چندساله‌ات (که حتا برای روزنامه‌ی او هم همین یکی دوسال پیش صفحه‌آرایی کرده‌ای و سی‌چهل هزارتومانی ازشان گرفته‌ای بابت هر شماره و او خیلی خوب می‌داند صفحه‌‌‌‌آرایی برای کسی در رده و سابقه‌ی من، یعنی عملگی‌کردنِ مطبوعاتی و آجر بردن و آوردن اما تن به نادرستی ندادن!)، فقط به‌خاطر آنکه «مثل او نمی‌اندیشی» چنان تهمتی بهت می‌زند تا علیه رقیبش فضاسازی تخریبی کند؛ از این بنده‌ی خدای عکاس بی‌خبر از همه‌جا چه انتظاری می‌شود داشت؟!

● در انتها و بیرون سالن؛ جماعتی از دانشجوهای طرفدار موسوی و کروبی دورم حلقه زده بودند و ابراز تعجب می‌کردند که «تو چرا؟!». من هم گفتم: «از مردِ شرافتمند؛ مردِ شرافتمند هم باید دفاع کند. غیر از این بود جای تعجب داشت!».

● عده‌ای از خانم‌های دانشجوی هوادار آقای احمدی‌نژاد هم مرتب می‌آمدند پیشیم و از این‌که با ادب و متانت و با پرهیز از سطحی‌گری و تهمت‌زنی از عملکردِ آقای احمدی‌نژاد دفاع کردم؛ ازم تشکر می‌کردند. و چنان «مهربانی کم‌نظیر»ی از خودشان بروز می‌دادند که باورنکردنی بود.

آنقدر که احساس کردم چقدر «تنها و مظلوم»‌اند و چقدر از این‌که آدمی مثل من آمده است و بدون نگرانی از حیثیت عمومی‌اش و به‌رغم تهمت و توهین‌شنیدن از دوستان مطبوعاتی‌اش، از عملکرد مردی از جنس خودش دفاع می‌کند؛ خوشحالند.

● «کار بزرگ»ی که می‌گویم کردم همین است. این‌که دیروز تابوی «مرزهای پوشالی میان‌مان» را شکستم. به‌نحوی که قطعاً در ذهن همه‌ی حاضران جلسه‌ی دیروز (از هر دسته و مرامی که بودند) این خاطره به‌جا ماند که «می‌شود سکولار بود اما به‌ضرورت منافع ملی، از یک اسلامگرا حمایت کرد». «می‌شود اسلاگرا بود اما به‌ضرورت منافع ملی، از یک سکولار حمایت کرد».

این روزی بود که همیشه منتظرش بودم. تا فرصت شکستن مرزهایی را داشته باشم که حاکمانِ 26 سال نخستِ جمهوری اسلامی، با عملکرد ناصواب خود، آن را ساخته بودند تا با «بخش‌بندی کردنِ جامعه‌ی ایرانی»، در شکافِ حاصل از این بخش‌بندی‌های تصنعی و دروغین جا خوش کنند و همیشه «خر مراد» را سوار باشند!

من همه‌ی آن «بهت و حیرت»ی را که دیروز در همه‌ی طرف‌های بازی شاهدش بودم؛ می‌خواستم و بهش احتیاج داشتم.

این لینکِ «انصارنیوز» را ببینید:
http://ansarnews.ir/news/1592/

● همین‌که به خانه برگشتم؛ تلفن همراهم زنگ زد. دوستِ دوری بود که اتفاقاً در جلسه حضور داشت و گویا به‌همراه «نماینده ستاد محسن رضایی» به جلسه آمده بود. دوستی که برادرش، واسطه‌ی ازدواج من و پری‌سیما بود و من از طریق او با شخص اخیر (که تلفن کرد) آشنا شده بودم.

بعد سلام و احوالپرسی، گفت که وقتی مرا دیده که به جلسه آمده‌ام تا از عملکردِ احمدی‌نژاد دفاع کنم، حیرت کرده است. آخر‌الامر هم گفت که چشم نماینده‌ی محسن رضایی را به خاطر ادب و متانت‌ام گرفته‌ام و ماموریت دارد تا ازم دعوت کند که بروم به جلسه‌ای در تهران در حمایت از محسن رضایی!

گفتم گویا مرا اشتباه گرفته و نشناخته! یعنی واقعاً فکر کرده من کسی هستم که بشود مرا به ستاد این و آن کشاند؟!... و گفتم من رای نخواهم داد. در این جلسه هم حاضر شدم برای این‌که به مصلحت کشورمان می‌بینم که کسانی که مایلند رای بدهند، به آقای احمدی‌نژاد رای بدهند. وگرنه من کی واردِ این بازی‌ها شده‌ام که حالا بشوم؟! آن‌هم به طمع پست و مقام و نان و آبی. که این لحظه از احمدی‌نژاد دفاع کنم و لحظه‌ی بعد در ستاد رضایی باشم!... در این جلسه هم که بودم، هیچ نمایندگی‌ای از ستادِ آقای احمدی‌نژاد نداشتم. اصلاً نمی‌شناسم‌شان که کیستند یا کجایند! بلکه به صفت شهروندی‌ام در این جلسه شرکت کرده بودم. همین و بس.

● حوصله‌ی شمارش بی‌پرنسیپی‌های جلسه‌ی دیروز و خلاف عقل و منطق بودن بسیاری رفتارها و کنش‌ها را ندارم. فقط همین‌قدر به‌تان بگویم که: جلسه‌ی دیروز یک «بلبشوی مطلق» و حقیقتاً که برای من تاسف‌آوربود!

نه این‌که برگزارکنندگان تقصیری داشته باشند. بلکه گویا این خصلتِ جلسات سیاسی دانشجویی‌ در کشور ماست. توهین‌کردن، تهمت زدن، وقت تلف کردن، به حرف کسی‌گوش نکردن، میان حرف کسی پریدن و قطع کردن کلامش و شعاردادن‌های احساسی.

وضع طوری‌ بود که در میانه‌ی جلسه، سرم را بردم توی گوش «ناصر آملی» و ازش پرسیدم: همیشه با چنین وضعیتی روبرو هستید؟!... که با تکان دادن سر تائید کرد.

دانشجویان بنده‌ی خدا هم تقصیری ندارند. وقتی آموزگاران‌شان ما باشیم، آنها چه تقصیری دارند؟! لابد فکر می‌کنند رقابت سیاسی همین است که می‌بینند و شاهدش هستند!
ماهم به سهم خودمان تقصیری نداریم. وقتی آموزگاران ما «محمود دولت‌ابادی» یا «عبدالکریم سروش» هستند که آن توهین‌های زشت را نسبت به هم مرتکب شدند.
آنها هم تقصیری ندارند. وقتی آموزگاران‌شان «آل احمد» و «شریعتی» هستند که همچنان که بارها نوشته‌آم «آموزگاران پدرخواندگی و قیم‌مآبی» و « کینه و نفرت از یکدیگر» هستند.
خوب که نگاه کنید؛ آنها هم تقصیری ندارند. چون در جوانی و در هنگام شکل‌گرفتن شخصیت‌شان، از آبشخوری سیراب شده‌اند و تغذیه کرده‌اند که «منبع و منشاء تمام آلودگی‌های اخلاق سیاسی ایرانیان» است: «حزب توده»!

● نزدیک غروب؛ این پیامک را هم برای «ناصر آملی» فرستادم: «مبادا فکر کنید ازتان دلخورم. می‌دانم که دوستم دارید و حرص و جوش‌تان پدرانه است. قربان شما / فرهاد».

شکنجه عدالت با اتکاء صرف به "ضریب جینی"

رجانیوز-گروه اقتصادی: یکی از سایت های منتقد رفتار اقتصادی دولت، چندی پیش مطلبی را با عنوان «شکنجه اعداد و تفسیر ضریب جینی» در قسمت یادداشتهای خود منتشر کرده است.

این مطلب در واقع پاسخی به گزارش تحلیلی یکی از خبرگزاری ها بود که در آن ضریب جینی در سه سال فعالیت دولت احمدی نژاد را با سه سال آخر دولت خاتمی مقایسه و مشخص شده بود که ضریب جینی و به تبع آن، شکاف طبقاتی در مدت فعالیت دولت نهم کاهش یافته است.

خبری که "فارس" در این زمینه منتشر کرد،به قرار زیر بود:
«بر اساس تازه‌ترین آمار رسمی بانک مرکزی، شاخص ضریب جینی در ایران در سال 84 برابر 0.4023 ، سال 85 برابر 0.4004 و سال 86 برابر 0.4045 بوده است که با این حساب متوسط ضریب جینی در سه سال دولت نهم 0.4024 خواهد بود. طبق آمارهای رسمی بانک مرکزی، شاخص ضریب جینی در ایران در سال 81 برابر 0.4191، سال 82 برابر 0.4156 و سال 83 برابر 0.3996 بوده است که با این حساب متوسط ضریب جینی در سه سال آخر دولت هشتم 0.4114 می شود که در مجموع نشان می دهد، ضریب جینی در دولت نهم با کاهش دو درصدی مواجه شده است. نکته دیگر اینکه دولت خاتمی در کسب بالاترین ضریب جینی نیز رکورد‌دار است و طی سه دولت سازندگی، اصلاحات و نهم، بدترین وضعیت توزیع درآمد و بالاترین "شکاف طبقاتی در سال 81 اتفاق افتاده است.»

اما استدلال این سایت در رد گزارش فوق با ذکر یک مثال و با عنوان " شکنجه آمار"،انجام شد:
«فرض کنید دولتی نرخ بی‌سوادی در کشور را از 99 درصد به 50 درصد کاهش دهد. حال فرض کنید دولت دوم که پس از دولت اول روی کار آمده است، این نرخ را از 50 به 49 کاهش دهد. سوال: عملکرد کدام دولت بهتر بوده است؟ مشخص است که اگر تغییرات را مدنظر قرار دهیم، دولت اول موفق‌تر بوده است چرا که بی‌سوادی را تقریبا به اندازه نصف مقدار اولیه‌ای که تحویل گرفته کاهش داده است.
این عملکرد در مقایسه با دولت دوم که تغییرات کاهشی بی‌سوادی در آن ناچیز بوده به وضوح بهتر است. اما فرض کنید تحلیلگر داستان ما بخواهد با میانگین گیری، داده‌ها را شکنجه کند. نتیجه این می‌شود که میانگین نرخ بی‌سوادی را در دوره دولت اول 74.5 و در دوره دوم 49.5 محاسبه می‌کند و به همین دلیل، دولت دوم را موفق‌تر می‌داند! ماجرای تحلیل‌هایی همانند آنچه در آغاز این سطور نقل شد نیز دقیقا به همین صورت است.»

گرچه بحث "شکنجه آمار" درباره محاسبهنرخ بی‌سوادی صحیح است، اما این قیاس درباره محاسبه ضریب جینی"مع الفارق" است، زیرا آمار رسمی بانک مرکزی در مورد این شاخص بیانگر نوسانات کم دامنه این متغیر در طول سالهای گذشته است. به عبارت دیگر ضریب جینی همچون نرخ بی‌سوادی که مورد مثال یادداشت نویس این سایت قرار گرفته در طی دوره‌های گذشته تغییرات معناداری نکرده است که استدلال مذکور در مقایسه بین دولتها باطل باشد.

ضریب جینی
منبع: اطلاعات سریهای زمانی بانک مرکزی

توجه به مسیر ضریب جینی در طول سالهای گذشته چند نکته مهم قابل توجه است:

1.نمودار آمار به خوبی نشان می‌دهد که ضریب جینی در دولت نهم نسبت به دولت اصلاحات بهبود یافته است.

2.ضریب جینی یا شاخص اختلاف طبقاتی در سالهای 81 و 82 در دوران خاتمی بیشترین مقدار در طی بیست سال گذشته بوده است (رکورد اختلاف طبقاتی).

3.ضریب جینی شاخص خوبی برای توضیح اختلاف طبقاتی نیست:
همانطور که در نمودار مشاهده می‌شود شاخص ضریب جینی به غیر از دو سال 81 و 82 در طی دولتهای گذشته نوسان کم دامنه‌ای داشته است. هر چند ضریب جینی در دوران هاشمی و بطور خاص در سال 74 جهش قابل توجه‌ای را نشان می‌دهد. اما واقعیات موجود در دوران سازندگی، تورم 50% و سیاستهای توسعه سرمایه‌داری هاشمی اختلاف طبقاتی شدیدی را در این دوران بوجود آورد که در این شاخص به خوبی توضیح داده نمی‌شود. علت چیست و چرا ضریب جینی نمی‌تواند اختلاف طبقاتی را به خوبی توضیح دهد؟

علت این امر را باید در این واقعیت جستجو کرد که این شاخص بر اساس درآمد دهکهای مختلف طراحی شده است. از آنجا که آمار درآمدهای افراد بر اساس خود اظهاری می‌باشد، هیچگاه طبقه مرفه و ثروتمند جامعه و صاحبان زر و زور درآمدهای خود را اعلام نمی‌کنند و سیستمی هم برای ارزیابی صحت آن وجود ندارد. برای سنجش درآمد افراد باید شفاف‌سازی و نظام مالیات بر ارزش افزوده اجرا شود که تاکنون دولتها بدان توجه‌ای نداشته‌اند.

در محاسبه عدالت، ‌20 تا ‌30 شاخص وجود دارد که ضریب جینی یکی از این شاخص‌هاست و ما می‌توانیم برای بررسی میزان و چگونگی برقراری عدالت به بررسی میزان فعالیت‌های انجام شده در سطح روستاها، کمک به کشاورزان، رشد تولیدات و خدمت‌رسانی توجه کنیم، لذا ضریب جینی تنها یک مورد از شاخصه‌های اندازه‌گیری عدالت است نه همه آن.

به این منظور موارد زیر را متذکر می‌شویم:

1.یکی از سیاست‌های دولت نهم، افزایش ضریب حقوق کارمندان است . این سیاست اقتصادی این گونه اتخاذ شد که ضریب حقوق کارمندان به صورت پلکانی بالا رود .بنابراین و در نتیجه،حقوق کسانی که پایین است، افزایش زیادی می یابد و کسانی که حقوق آن‌ها بالاست، افزایش کمتری پیدا می کند.ضمن آنکه اختلاف درآمدها برمبنای اختلاف توانایی ها و تخصص ها هم که ضرورت عقلانی "عدالت" است،همچنان برقرار مانده است.

2.در این دولت حقوق بازنشستگان افزایش یافت و مطالبات معوق سالهای قبل آنها پرداخت شد.

3.در بحث خشکسالی به کشاورزان که به طور معمول درآمد متوسط پایینی دارند، کمک گردید. جرایم آن‌ها بخشیده شد و سعی شد تا به کشاورزان در جبران خشکسالی کمک شود.

4.در دولت نهم شاهد گسترش بیمه‌های اجتماعی و افزایش دریافتی کمیته امداد بوده‌ایم.

5.در این مدت 26 هزار واحد مسکونی برای محرومان کمیته امداد ساخته شده است.

6.افراد تحت پوشش بیمه اجتماعی، درسال 83، 6 میلیون و 900 هزار خانوار بود که با افزایش خط پوشش و در نتیجه سطح آن، به 8 میلیون و 800 هزار خانوار رسید و در واقع، 27،5 درصد افزایش داشته است.

7.برای احداث مسکن محرومین در دولت نهم به تنهایی 19 برابر گذشته کار انجام شد.

8.حمایت امدادی با افزایش خط پوشش و سطح آن 2،4 برابر افزایش یافت.

9.‌سرانه وام بازنشستگان 2 برابر گردید.

10.طول راههای روستایی آسفالت شده 2،45 برابر افزایش یافت.

11. در بحث گازرسانی در روستاها شاهد رشد ‌32 درصدی بودیم.

با این حال همه این موارد مربوط به اجرای عدالت در امور اقتصادی است و به همه این موارد باید به برخوردهایی که دولت در رابطه با مفاسد اقتصادی ریشه دوانده در دولت و رانت خواری هایی که سالهای پیشین و در دولتهای گذشته انجام می شد اضافه کنیم.

این موارد از آن جهت که ثروت های بادآورده کلانی را نصیب برخی مسوولین دولت گذشته و اطرافیانشان می کرده و البته ذاتا غیرشفاف و در نتیجه غیرقابل محاسبه است علیرغم تاثیرات زیادی که بر شاخص "توزیع عادلانه" دارد اما مخفی است.

این همه درحالیست که درباره ارزیابی عملکرد دولت نهم در این زمینه، علاوه بر معیارهای مادی باید معیارهای معنوی درباره عدالت را نیز در نظر گرفت.

تقسیم عادلانه "توجه" به مناطق کشور که در فرمان امیرالمومنین(ع) به مالک اشتر با عبارت "در نگاه هایت و در نیم نگاه و خیره شدن به مردم به تساوی رفتار کن " مورد تاکید آن امام عدل و تقوا قرار گرفته،اگرچه در دولت نهم در قالب سفرهای استانی و تعامل یک به یک و رو در روی شخص رئیس جمهور با مردم به اجرا در آمده، البته مشخص است که با شاخص های مادی چون ضریب جینی و ... قابل مقایسه نیست.

در پایان این نکته البته قابل توجه است که رویکرد عدالت‌محوری دولت ها بیش از آنکه نیاز به اثبات نظری داشته باشد در عمل باید برای محرومین و مستضعفین جامعه ملموس ‌باشد.

امری که برای جستار درباره آن باید نقاط محروم را شناخت،به آنجا رفت و محرومین(این صاحبان و مالکان اصلی انقلاب اسلامی) را بر کرسی قضاوت درباره رفتار دولت ها نشاند.

لینک منبع: رجانیوز

دوشنبه چهارم 3 1388

دبیر هیئت دولت گفت: در ماجرای پیمان ننگین سعدآباد سه وزیر اروپایی اعلام کردند به غیر از تعلیق و پلمب نیروگاه‌های هسته‌ای، باید تدریس فیزیک هم در دانشگاه‌ها با اجازه ما صورت پذیرد.‌

مجید دوستعلی امروز در گفتگو با خبرنگار فارس در کرمان اظهار داشت: مقام معظم رهبری در مورد دولت نهم فرمودند« یکی از خصوصیات این دولت ترک شرمندگی در برابر غرب و اعاده شعار عزت ملی و ترک انفعال در مقابل تجاوز سلطه و زیاده‌طلبی سیاست‌های دیگران و ترک شرمندگی در برابر غرب را انسان در این دولت می‌توان احساس کرد».

وی افزود: دولت مدافع عزت ملی است و با تثبیت انرژی هسته‌ای خدمت بزرگی را به نظام اسلامی انجام داد و کسی که در سازمان ملل بلند می‌شود و ندای اسلام را سر می‌دهد و این آرمان‌خواهی محسوب می‌شود و در هیچ دولتی تا کنون انجام نگرفته است.

دوستعلی خاطرنشان کرد: در دوره‌های گذشته گرایش‌های سکولاریستی در بدنه مدیران کشور نفوذ کرد و روند گرایش به غرب و غرب‌زدگی در بدنه دولت رشد داده شده بود و احمدی‌نژاد با توقف این روند، بر موضوع هسته‌ای تاکید کرد و قواعد بازی را به هم ریخت و در راستای آرمان‌خواهی شش سانتریفیوژ را به 7 هزار دستگاه رساند و این از مصادیق دولت عزت ملی است.

وی تصریح کرد: اخلاق انتخاباتی دولت از عمل آن پیدا است و اکنون که رئیس دولت کاندیدای ریاست جمهوری هم هست، اما در حال حاضر کم خبرترین و کم تبلیغات‌ترین نامزد انتخابات خود رئیس جمهور است و با همه امکانات زیادی که می‌تواند به کمک ایشان آید، اما نمود اخلاق انتخاباتی در عملکرد دولت احمدی‌نژاد مشهود است.

دوستعلی گفت: با همه تخریب‌ها و دروغ‌هایی که به این دولت نسبت داده می‌شود، باید معیار را عملکرد قرار داد و مردم تحت تاثیر خلاف واقع قرار نمی‌گیرند و جواب تخریب جواب، مناسبی نیست.

دبیر هیئت دولت گفت: کاندیداها ابراز نظر کرده و از تخریب دوری کنند و اگر قرار باشد، کسی هجمه و تخریب را سرلوحه کار خود قرار دهد، مردم در انتخاب آزاد هستند، اما باید ایجاب‌ها را ارائه دهند در عرصه اقتصاد و سیاست خارجی برنامه‌های خود را به مردم ارائه دهند، نه اینکه تخریب کنند.

‌وی اظهار داشت: تنها کسی که از فضای غیبت، دروغ و تهمت سود می‌برد، شیطان است و فضای انتخاباتی باید به سمت اخلاق و مبتنی بر اصول و ارزش‌ها باشد، چون در این فضا مردم بهتر می‌توانند انتخاب کنند و در این فضا دشمنان نظام اسلامی مایوس می‌شوند.

دوستعلی افزود: انتقاد یک بحث است و تخریب موضوعی دیگر، انتقاد باید با ارائه راهکار و سازندگی باشد و اگر کسی در دولت احمدی‌نژاد از انتقاد سازنده خوشش نمی‌آید، مشی دولت احمدینژاد را ندارد.

وی در پایان گفت: رهبر معظم انقلاب تاکید دارند که مرز بین انتقاد سازنده و تخریب باید مشخص شود و هر کسی می‌تواند از روی دلسوزی انتقاد سازنده داشته باشد، اما تخریب جایگاهی ندارد و از فضاسازی و جوسازی باید دوری کرد.دبیر هیئت دولت گفت: در ماجرای پیمان ننگین سعدآباد سه وزیر اروپایی اعلام کردند به غیر از تعلیق و پلمب نیروگاه‌های هسته‌ای، باید تدریس فیزیک هم در دانشگاه‌ها با اجازه ما صورت پذیرد.‌

منبع: رجا نیوز

دوشنبه چهارم 3 1388

راستی یه عده می گن چرا وقتی نظریات تئوریسین های اصلاحات را گذاشته ای چرا نظریات اصولگرایان را نمی کذارید. ما هم در جواب می گوییم در دسته سیاسی تحت نام راهبر اصول گرا یه مطلبی هست با لینک http://www.tebyan.net/Weblog/ehsanjg/index.aspx?TopicID=4655 

انشا ا.. بعدها بیشتر از این هم می نویسم .

دسته ها : سیاسی
پنج شنبه بیست و چهارم 2 1388

ما حامیان دولت عشق و صداقتیم

ما حامیان دولت مهر و عدالتیم

دسته ها : سیاسی
پنج شنبه هفدهم 2 1388

پیامدهای واگرایی
مهم ترین پیامدهای سیاسی ، اجتماعی و امنیتی واگرایی میان اصولگرایان عبارت است از :
1. ترسیم غیر عادی بودن شرایط داخلی کشور در میان انظار داخلی وخارجی در این میان ، ستون پنجم دشمن و منافقان با نفوذ در میان ساختارها و احزاب سیاسی ، تلاش می کنند که فضای سیاسی ـ امنیتی داخل کشور را به صورت ملتهب نشان دهند و به گونه ای القا کنند که انسجام فکری ـ رویه ای لازم میان رجال سیاسی اصولگرا برای مهارتهدیدهای بالقوه سیاسی ـ امنیتی وجود ندارد.مخالفان نظام اسلامی ایران ، برای گسترش واگرایی فکری میان احزاب ارزشی و ولایت محور برنامه ریزی می کنند و از ابزارهای جنگ روانی ـ رسانه ای بهره می گیرند.ایالات متحده متوجه شده است که تهدیدهای برون مرزی به تنهایی ،قابلیت تغییر رفتار یا تغییر رژیم را ندارد، به همین دلیل تلاش می کنندکه از مؤلفه های تفرقه انگیز درون ساختاری بهره برداری کرده و دشمنی اصولگرایان با سلطه گران را به افزایش اختلاف در میان ساختارها ونیروهای ارزشی تبدیل سازد. آنگاه از طریق تهاجم نرم افزاری برنامه ریزی و اختلاف را وارد فاز چالش و در نهایت بحران کند که می تواند، به بحران های مشروعیت ، تصمیم گیری و مشارکت مردمی منتهی گردد که هر سه می تواند، موجب اضمحلال ساختارهای اصولگراو در نهایت تضعیف بنیادهای انقلاب و نظام اسلامی ایران گردد.از طرفی هزینه های مهار بحران بسیار بیشتر از حل اختلاف است ونیز شانس دستیابی به تفاهم نسبی در اختلاف های بنیادین ، بسیار کمتراز اختلاف های سطحی است ; به همین دلیل نیروهای اصولگرا به منظورحفظ دستاوردهای نظام و انقلاب نباید اجازه دهند که مشکلاتشان ازفاز اختلاف های سطحی به فاز دوم (چالشی ) و در نهایت فاز سوم (بحران ) تبدیل گردد، زیرا هنگامی که بحران تصمیم گیری در میان اصولگرایان عمیق گردد، دشمنان قسم خورده نظام ایران که در اطراف مرزهای کشور، مترصد موقعیت مناسب هستند، تلاش می کنند که برنامه های سخت افزاری خود را عملیاتی سازند.
2. هرگونه کاهش همگرایی در میان اصولگرایان می تواند، در سطح جامعه باز خورد منفی به وجود آورده و انسجام ملی را با تهدید مواجه سازد. هدف دشمنان این است که مردم با صف بندی و انتساب خود به جریان های مختلف اصولگرا، به جای اینکه منافع ملی را دنبال کند، به ابزاری برای تأمین منافع جناح یا گروهی خاص تبدیل گردند.از طرفی وجود چند دستگی میان جریان اصولگرا می تواند، بسترهای دلسردی مردم و کاهش مشارکت آنان را در فرآیندهای تألیف ، تسریع وقانونگذاری فراهم کرده و آنان را با جریان سوم همراه کند که با اهداف مستتر منافقان و دشمنان عجین شده است .احزاب سیاسی معاند و ضد انقلاب و از طرفی ایالات متحده و رژیم صهیونیستی در پی این هستند که از لحاظ جامعه شناسی سیاسی ،فضای داخلی ایران را به گونه ای ترسیم کنند که شکاف سیاسی ـاجتماعی میان بدنه حاکمیت اصولگرا و بافت اجتماعی وجود دارد و این شکاف روز به روز در حال گسترش است ; در نتیجه نیروهای ولایت محورو ارزشی باید راهبرد خود را طوری مدیریت و کانالیزه کنند که مسیرنمایی آن به سمت ائتلاف و همگرایی هدایت شود و بسترهای لازم رابرای شکل گیری یک جبهه اصولگرایی منسجم فراهم سازد و طبیعی است که پیروان یک جبهه بسی فراتر از یک حزب اصولگراست و این امر خود می تواند، نظام تصمیم گیری مخالفان نظام را مختل سازد.
3ـ هرگونه چند دستگی میان اصولگرایان و فاصله گرفتن از شکل گری یک جبهه منسجم می تواند، به ایجاد احزاب و گروه های سیاسی متعارفی و مخالف نظام در کشور کمک کند.احزاب سیاسی متعارض برنامه ریزی می کنند که با ایجاد فضای بی اعتمادی و دامن زدن آن ، میان جریان های ولایت محور، بسترهای لازم را برای افزایش شانسی حضور خود در شطرنج سیاسی داخلی مهیاکنند که به همین دلیل هرگونه افراط و تفریط در جریان های اصولگرامی تواند، دامنه مانور آنان را کاهش دهد و متعاقبا مقداری از جمعیت فعال جامعه را به سمت انفصال و انزواگرایی سوق دهد.در این میان ، احزاب غیر ارزشی تلاش می کنند که از آب گل آلود ماهی بگیرند و با تأثیر گذاری بر جمعیت ، جای پایی برای خود در ساختاراجتماعی ـ سیاسی بیابند. به همین دلیل توصیه می گردد که جبهه پیروان اصولگرایی ، از یک رویکرد و رویه اعتدال محور پیروی کنند و درآن محافظه کاران سنتی (ماننده جامعه روحانیت مبارز، حوزه علمیه قم ،حزب مؤتلفه اسلامی و...) و نومحافظه کاران (مانند آبادگران ، حامیان دولت و...) با تعدیل خواست های خود، به یک اجماع عقلی مرضیه الطرفین در مورد موضوع مهم داخلی و خارجی دست یابند.
ـ کاهش مشروعیت احزاب و جریان های اصولگرا
هرگونه افزایش واگرایی میان طیف های اصولگرا موجب می شود، آنان در تبلیغات نظام های انتخاباتی کشور، لیست های متعدد ارایه دهند وعلاوه بر اینکه هزینه های مادی تبلیغات را افزایش می دهد ،از طرفی موجب سردرگمی پیروان احزاب اصولگرا و ریزش آرای انتخاباتی خواهدشد و در نتیجه نیروی اصولگرا (در انتخابات ریاست جمهوری ) یاجریان های اصولگرا (در انتخابات مجلس شورای اسلامی ، مجلس خبرگان و شوراهای شهر و روستا) با پشتوانه مردمی کمی به پیروزی می رسد که می تواند، پشتوانه و مشروعیت آن فرد یا نهاد سیاسی راکاهش دهد که پیامد آن کاهش قدرت مانور و چانه زنی آنان در معادلات سیاسی ـ امنیتی داخلی ، منطقه ای و بین المللی است .
هرگونه افزایش مشروعیت و پشتوانه مردمی احزاب اصولگرا می تواند،قدرت نرم افزاری آنان را در دفاع منافع ملی و مصالح عالیه نظام افزایش دهد .
4ـ کاهش توان نرم افزاری جمهوری اسلامی ایران
منافقان و دشمنان نظام و انقلاب ، با تأسی از سیاست (تفرقه بینداز وحکومت کن ) به منظور کاهش نقش و نفوذ قدرت نرم ایران در نظام عقیدتی ـ سیاسی و امنیتی خاورمیانه برنامه ریزی می کنند، از ابزار(اختلاف ) بهره بگیرد و در این میان برنامه ریزی می کنند تا بسترهای لازم را برای گسترش واگرایی قومی ، فرقه ای و اصولگرایی در داخل کشور به وجود آورده و تقویت کنند که در صورت عدم اتخاذ یک پاداستراتژی مناسب ، می تواند در میان مدت تهدیدهای نوینی را علیه امنیت ایران به وجود آورد; در نتیجه پیش از اینکه معضل های فراروی نظام ، وارد فاز چالش و در نهایت بحران گردد، ضرورت دارد انسجام فکری ـ رویه ای لازم میان طیف اصولگرایان برای مقابله با تهاجم نرم افزاری صورت پذیرد، زیرا هزینه چهار معضل بسیار کمتر و کارآمدتراز حل چالش با بحران است .
مهم ترین ابزارها و تاکتیک های نرم افزاری ایالات متحده برای تضعیف جبهه ولایت محوری و اصولگرایی عبارت است :
ـ ایجاد و گسترش شایعه ، از طریق رسانه های ارتباط جمعی که در این راستا، در آخرین اقدام خود، شایعه بیماری شدید مقام معظم رهبری یاوجود اختلاف های بنیادین میان حوزه های علمیه و دولت را مطرح ساختند.
ـ ایجاد جنگ روانی و الگو پذیری از استراتژی (چماق و هویج ).
رسانه های صوتی ، تصویری ، دیداری و نوشتاری غرب ، به ویژه امریکانوعی جنگ روانی را به وجود می آورند و دامنه تهدیدها و نقاط ضعف راچنان بزرگ نمایی می کنند که یک تصویر مجازی منفی از نگرش رجال سیاسی ـ نظامی و موقعیت داخلی ایران را در میان افکار عمومی منطقه و بین المللی ایجاد سازند و با تهدید به اعمال تحریم های گسترده یاحمله نظامی غافلگیرانه بر اثر تداوم فعالیت های صلح آمیز هسته ای واتهام نقض حقوق بشر و اعزام ناوهای نظامی خود به خلیج فارس ، نوعی اخلال در نظام فکری اصولگرایان به وجود آورده و انسجام رویه را درمیان کارگزاران اصولگرای نظام ایرانی برای اتخاذ بهترین واکنش مناسب در قبال تهدیدها تضعیف کنند.

دسته ها : سیاسی
دوشنبه هفتم 2 1388

راهکارهای فرا روی انسجام
1ـ دوری از انحصار گرایی و محدود کردن دامنه اصولگرایی
رهبر معظم انقلاب ، به منظور همگرایی و افزایش کیفی و کمی اصولگرایی ، به مفهوم (اصولگرایان اصلاح طلب ) اشاره فرمودند.ایشان در دیدار با کارگزاران نظام ، در 29 خرداد 1385 فرمودند: (هرکس و هر جریانی که به مبانی انقلاب پایبند باشد، از هر جریانی که باشد، جزو اصولگرایان است ... و هر کاری که از لحاظ علمی ، عملی ،دینی ، اخلاقی ، اجتماعی و سیاسی که در جهت پیشرفت مردم عزیزباشد ،یک حرکت اصلاحی است و مردم از آن حمایت می کنند).مقام معظم رهبری اصلاحات را به مفهوم صحیح آن از مبانی اصول گرایی برشمردند و افزودند: (اصلاحات اصولگرایانه و اصولگرایی مصلحانه ، درهم تنیده هستند و با اصطلاحات امریکایی و اصلاحات رضا خانی که در واقع افسادات هستند و نه اصلاحات ، کاملا متفاوتند).
در این چار چوب ، هرگونه نگاه انحصاری و مرز بندی شده به جریان اصولگرایی و محدود کردن آن به افرادی خاص ، کمک آگاهانه یا ناآگاهانه به عملیاتی شدن اهداف منافقان و دشمنان نظام است که اختلاف افکنی و فرو پاشی جبهه اصولگرایی را هدف گرفته اند، زیراموجب می گردند که طبقه ای توانمند و معتقد به مبانی انقلاب ، ازخدمتگذاری به نظام انقلاب اسلامی با انگ ها و تخریب سیاسی محروم گردند و این مهم ترین آفت برای جبهه اصولگرایان است ; به همین منظور توصیه می گردد که جریان های اصولگرا، به صورت منعطف عمل کنند و کانال های لازم برای انتقادهای سازنده را به وجود آورند.
نهادینه شدن دو اصل (اصولگرایی ) و (اصلاح طلبی )، ازشاخصه های مثبت یک نظام پویا، فعال و ارزشی است .اصولگرایی ، یعنی اینکه کارگزاران نظام از اهداف انقلاب ، آرمان های امام راحل (ره )، بنیادهای حکومتی دین مبین اسلام و رهنمودهای مقام معظم رهبری و عدم برخورد گزینشی با آن لحظه ای غفلت نکنند و درنظام تصمیم گیری کلان کشور به این محورها توجه کنند. اصلاح طلبی نیز به این معناست که متناسب با شرایط متغیر و سیال داخلی و خارجی ، قوانین و نظام تصمیم گیری کشور را طوری تدوین ،مدیریت و اجرا کرد که دو اصل منافع ملی و مصالح عالیه نظام به صورت حداکثر نسبی تأمین گردد.
2. رجال سیاسی منتسب به جریان اصولگرا، باید نقطه شروع همگرایی را از موضوع هایی شروع کنند که بر روی آنها اتفاق نظر وتفاهم نسبی وجود دارد; مانند راهکارهای افزایش خدمت رسانی به جامعه ، اعتقاد به نظریه ولایت فقیه به عنوان مرجع پایانی حل اختلاف ،اعتقاد به آرای ملت ، عدالت اجتماعی ، کمک به افزایش مشارکت حداکثری مردم در نظام های انتخاباتی کشور، ضرورت مقابله با تهاجم نرم افزاری دشمنان و... .
از طرفی تفاوت مشی و نظر افراد امری طبیعی است و نباید دستاویزتفرقه افکن در جبهه اصولگرایی قرار گیرد. رجال سیاسی اصولگرا، درمورد موضوع های مورد اختلاف باید به یک رو به مرضیه الطرفین دست یابند و هر یک از احزاب و جریان های اصولگرا، با تعدیل خواسته های حداکثری خود، دستیابی به تفاهم را امکانپذیر نمایند، زیرا بر آینداختلاف افکنی رشد سرطانی نیروی سومی خواهد بود که خواهان اضمحلال تمام طیف های اصولگر است .در این میان ، یک حزب ، یک جریان و یا گروهی از رجال سیاسی اصولگرا نباید به بیماری جزم گرایی مبتلا گردند و خود را از مشاوره (که در دین اسلام بسیار تأکید شده است ) با دیگر طیف های اصولگرا بی نیازبدانند، زیرا مبادله افکار و عقاید در میان طیف های مختلف اصولگرا،خود می تواند بستر لازم را برای همدلی و تفاهم فراهم آورد و از لحاظروانی نیز تأثیر منفی بر مخالفان نظام اسلامی ایران دارد.از طرفی رجال سیاسی حاکمیت ، باید رابطه خود را با نخبگان علمی ـمذهبی حوزه گسترش دهند و از راهنمایی های مراجع تقلید در امرحکومت بهره مند گردند، زیرا بافت جامعه شناسی ایران تا حدودی زیاد،متأثر از آموزه های علمی ـ فقهی حوزه است و هرگونه تقویت مثلت حاکمیت ـ حوزه و دانشگاه می تواند، جریان اصولگرایی را در درون جامعه نهادینه سازد.
3. تهیه منشور اصولگرایی ، با مشارکت هر دو طیف اصولگرایان سنتی و اصولگرایان اصلاح طلب ، توصیه می شود که رجال سیاسی از میان طبقه های مختلف اصولگرا، با تهیه و تدوین اساسنامه و منشوراصولگرایی برحول محورهای آن حرکت کند، تا هم از اعمال سلیقه های شخصی و جناحی جلوگیری گردد، و هم بهتر بتوان یک چشم اندازمشخص و معینی را از برنامه های میان مدت و بلند مدت جبهه اصولگرایی ترسیم کرد.در این میان ، برگزاری جلسات میان دوره ای میان احزاب اصولگرا، به دعوت از عناصر شاخص طیف های اصولگر در کنگره سالانه هر حزب وتمرکز بیشتر بر روی موضوع های کلان تا اندازه ای می تواند در تسریع فرآیند شکل گیری منشور اصولگرایی مثمر ثمر باشد.
4. افزایش تعامل میان جریان های اصولگرا، با رسانه های جمعی (تلویزیون ، مطبوعات ، رادیو و اینترنت ); تفاوت حزب و جبهه در این است که حزب یک جمعیت تک بعدی و تک صدایی است ; ولی جبهه جامعه ای چند صدایی با اهداف معین و از پیش تعیین شده است که خروجی های آن باید توسط یک ارگان تبلیغاتی ساماندهی شود، به همین دلیل جبهه اصولگرایی یا انتصاب یک مدیر اطلاع رسانی ،تلاش می کند که از تشویش اذهان عمومی جلوگیری کند.در این میان ، صدا و سیما به عنوان یک نهاد اصولگرا، بیشترین تأثیررا بر طیف وسیعی از جامعه دارد و بیشتر مخاطبان آن را طبقه متوسط وزنان جامعه تشکیل می دهند.در مرحله بعد مطبوعات و اینترنت قرار دارند که بیشتر مخاطبان آن نخبگان آکادمیک ، تجار و قشر جوان هستند.به همین دلیل ، توصیه می گردد که جبهه اصولگرایی ، با انتخاب برنامه های هدفمند و کانالیزه شده در رسانه های ارتباط جمعی ، قدرت نرم و تأثیر گذاری خود را در سطح کلان جامعه افزایش دهد.

دسته ها : سیاسی
دوشنبه هفتم 2 1388

راهبرد اصول گرایی
نویسنده:مصطفی دلاور پور اقدم
از اهداف و راهبردهای دشمنان انقلاب ، برای تضعیف نظام اسلامی ایران ، ایجاد تفرقه و دو دستگی میان کارگزاران نظام است ، تا هم ازشکل گیری یک نظام فکری ـ تصمیم گیری منسجم و کار آمد جلوگیری کند و هم توانمندی و قابلیت های فکری ـ مادی کشور را به جای مهاربحران های بالقوه و حل مشکلات مردم ، متوجه و سرگرم مشکلات کاذب و تحمیلی بسازد; در این راستا، رسانه های صوتی ، تصویری ،دیداری و نوشتاری آنان ، با ایجاد جنگ روانی ـ رسانه ای به تنوع های فکری موجود دامن زده ، با ایجاد سه مرحله مشکل ، چالش و در نهایت بحران تصمیم گیری ، توجه کارگزاران نظام را به جای مقابله باتهدیدهای نوین خارجی و داخلی ، به سمت اختلاف ها و کشمکش های درونی ، مدیریت و کانالیزه می کنند. به همین دلیل ، ضرورت دارد که رجال سیاسی نظام اسلامی ، برای خنثی سازی و تضعیف اهداف دشمنان و منافقان ، از حرکت ها و موضع گیری های واگرایانه دوری جسته ، به سمت وحدت کلمه ، وحدت رویه و انسجام فکری ـتصمیم گیری حرکت کنند، زیرا از نظر منافقان و دشمنان نظام و انقلاب ،هیچ گونه تفاوتی میان اصول گرایان سنتی و اصلاح طلب وجود ندارد وآنان تمام طیف ها، احزاب و جریان های ارزشی و اصولگرا را به عنوان دشمن خود تلقی و ارزیابی می کند و آنان را مانعی در راه تحقق اهداف سلطه گرانه خود می دانند. به همین دلیل ، از نظر آنان بهترین راهبردبرای نابودی و استحاله نیروهای نظام اسلامی ، برنامه ریزی برای افزایش بی اعتمادی و ایجاد منازعه میان جریان های وفادار نظام است و در این راستا، عناصر ساده لوح ، آگاهانه یا ناآگاهانه ، همراه با ستون پنجم دشمن ، به افزایش جو بی اعتمادی در میان ساختارها و کارگزاران نظام کمک می کنند.

دسته ها : سیاسی
دوشنبه هفتم 2 1388
X