معرفی وبلاگ
صفحه ها
دسته
سخن روز
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 297699
تعداد نوشته ها : 108
تعداد نظرات : 52
Rss
طراح قالب
GraphistThem272

بعنوان مقدمه به قلم استاد شهید

باسمه تعالی

اسلام و مقتضیات زمان

برای روشنفکران مسلمان در عصر ما که از نظر کیفیت زبده‏ترین طبقات اجتماعی می‏باشند و از نظر کمیت خوشبختانه قشر قابل توجهی به شمار می‏روند، مهمترین مسئله اجتماعی " اسلام و مقتضیات زمان " است .
دو ضرورت فوری ، مسؤولیتی سنگین و رسالتی دشوار بر دوش این طبقه می‏گذارد . یکی ضرورت شناخت صحیح اسلام واقعی به عنوان یک فلسفه اجتماعی و یک ایدئولوژی الهی و یک دستگاه سازنده فکری و اعتقادی همه جانبه وسعادتبخش ، و دیگر ضرورت شناخت شرائط و مقتضیات زمان و تفکیک واقعیات ناشی از تکامل علم و صنعت از پدیده‏های انحرافی و عوامل فساد و سقوط . برای یک کشتی که می‏خواهد اقیانوسها را طی کند و ازقاره‏ای به قاره‏ دیگر برود وجود قطب نما برای جهت‏یابی و هم لنگر محکم برای محفوظ ماندن و غرق نشدن و زیرپاگذاشتن جزر و مدهاضروری است ، همچنانکه شناخت وضع و موقعیت جغرافیائی دریا در هر لحظه‏ امری حتمی است . ما باید از طرفی اسلام را به عنوان یک راهنمای سفر و یک لنگر محکم و نگهدارنده از غرق شدن در جزر ومدها ، و هم شرائط خاص‏زمان را به عنوان مناطق و منازل بین راه که باید مرتبا به آنها رسید و گذشت کاملا بشناسیم تا بتوانیم در اقیانوس متلاطم زندگی به سرمنزل مقصود برسیم . از نظر گروه نامبرده در اینجا مشکل لاینحلی وجود ندارد ، فقط آشنا نبودن‏ با حقایق اسلام و یا تمیز ندادن میان عوامل توسعه و پیشروی زمان و میان‏ جریانها و پدیده‏های انحرافی که لازمه طبیعت بشری است ممکن است مسئله را به صورت معما جلوه دهد . ولی افراد و طبقاتی هستند که این مسئله را واقعا به صورت یک معمای‏ لاینحل و به صورت یک تضاد آشتی ناپذیر می‏نگرند و معتقدند " اسلام " و " مقتضیات زمان " دو پدیده غیر متوافق و ناسازگارند و از این دو حتما یکی را باید انتخاب کرد ، یا باید به اسلام و تعلیمات سلامی گردن نهاد و از هر گونه نوجوئی و نوگرائی پرهیز کرد و زمان را از حرکت بازداشت و یا باید تسلیم مقتضیات متغیر زمان شد و اسلام را بعنوان پدیده‏ای متعلق به‏ گذشته به بایگانی تاریخ سپرد . روی سخن در این مقاله با اینگونه افراد است .
استدلال این گروه اینست که اسلام به حکم اینکه دین است بویژه که دین‏ خاتم است و دستوراتش جنبه جاودانگی دارد و باید همانطور که روز اول‏ بوده برای همیشه باقی بماند ، یک پدیده ثابت و لایتغیر است و اما زمان‏ در طبع خود متغیر و کهنه و نوکن است ، طبیعت زمان اقتضای دگرگونی دارد و هر روز اوضاع و احوال و شرائط جدیدی خلق می‏کند مغایر با شرائط پیشین . چگونه ممکن است چیزی که در ذات‏خود ثابت و لایتغیر است با چیزی که در ذات خویش متغیر و سیال است‏ توافق و هماهنگی داشته باشند ؟ آیا ممکن است تیرهای برق و تلفن که در منطقه معینی در کنار جاده‏ها نصب می‏شوند با اتومبیلهائی که مرتبا از
جاده‏ها عبور می‏کنند و در دو لحظه در یک نقطه نیستند توافق و هماهنگی‏داشته باشند ؟ آیا ممکن است جامه‏ای که برای یک کودک دوساله دوخته‏ می‏شود تا بیست سالگی او مورد استفاده قرار گیرد در حالی که جامه در طول‏ بیست سال همان است که بوده و تن کودک ماه به ماه و سال به سال رشد می‏کند و بر ابعادش افزوده می‏گردد ؟ !
باید اعتراف کرد که مشکلی است و ارائه راه حل صحیح آن چندان آسان‏ نیست . این مشکل آدمی را به یاد مشکلی می‏اندازد که فلاسفه الهی تحت‏ عنوان " ربط متغیر به ثابت " و " ربط حادث به قدیم " طرح کرده و راه حل آن را ارائه کرده‏اند . مشکل فلاسفه از آنجا پیدا می‏شود که علت‏ متغیر باید متغیر و علت ثابت باید ثابت باشد و همچنین علت حادث باید حادث و علت قدیم باید قدیم باشد پس چگونه است که همه متغیرها و حادثهای جهان در نهایت امر به یک علت ازلی غیر قابل تغییر منتهی‏می‏گردد ؟ فلاسفه " رابطی " کشف کرده‏اند که از وجهه‏ای ثابت و ازلی است‏ و از وجهه‏ای متغیر و حادث ، و معتقدند که او است پیوند دهنده متغیرها و حادثها به ذات قدیم و کامل ازلی . اینجا طبعا این پرسش در ذهن مطرح می‏شود که آیا در مسئله " اسلام و مقتضیات زمان " نیز که یک مسئله اجتماعی است پای یک " رابط " در میان است ؟ اگر چنین است آن " رابط " چیست و از چه مقوله‏ای است ؟ حقیقت اینست که در استدلال فوق درباره عدم امکان توافق میان اسلام و مقتضیات زمان نوعی " مغالطه " به کار رفته است هم در ناحیه اسلام و هم‏ در ناحیه مقتضیات زمان .
اما از ناحیه اسلام از آن نظر که جاودانگی قوانین اسلام و نسخ ناپذیری آن‏ که امری قطعی و از ضروریات اسلام است با قابلیت انعطاف که امری است‏مربوط به سیستم قانونگزاری اسلام و خود اسلام خود بخود با مکانیسم مخصوص‏ که از مختصات سیستم قانونگزاری اسلام است به وجود می‏آورد یکی فرض شده‏ است و حال اینکه این دو تا کاملا از یکدیگر جدا هستند . قدرت شگرف‏جوابگوئی فقه اسلامی به مسائل جدید هر دوره‏ای نکته‏ای است که اعجاب‏ جهانیان را برانگیخته است . تنها در زمان ما مسائل جدید رخ ننموده است‏ ، از آغاز طلوع اسلام تا قرن هفتم و هشتم که تمدن اسلامی در حال توسعه بود و هر روز مسائل جدید خلق می‏کرد ، فقه اسلامی بدون استمداد از هیچ منبع‏دیگر وظیفه خطیر خویش را انجام داده است . در قرون اخیر بی توجهی‏ مسؤولین امور اسلامی از یک طرف و دهشت زدگی در مقابل غرب از طرف دیگر موجب شد که این توهم پیش آید که قوانین اسلامی برای عصرجدید نارسا است.
اما از ناحیه مقتضیات زمان . مغالطه‏ای که از این ناحیه به کار رفته از آن جهت است که چنین فرض شده که خاصیت زمان اینست که‏ همه چیز حتی حقایق جهان را نیز فرسوده و کهنه نماید . و حال آنکه آنچه در زمان کهنه و نو می‏شود ماده و ترکیبات مادی است ، یک ساختمان ، یک‏ گیاه ، یک حیوان ، یک انسان محکوم به کهنگی و زوال است ، اما حقایق‏ جهان ثابت و لایتغیر است . آیا جدول فیثاغورث به حکم اینکه بیش از دوهزار سال از عمرش می‏گذرد کهنه شده است ؟ آیا گفته سعدی : " بنی آدم‏ اعضای یک پیکرند " چون هفتصد سال از عمرش می‏گذرد منسوخ و غیر قابل عمل‏ است ؟ آیا به دلیل اینکه عدالت و مروت و وفا و نیکی چندین هزار سال‏ است که دهان به دهان می‏گردد مندرس شده است ؟ بلکه گفتن اینکه جدول‏فیثاغورث عمر چندهزار ساله دارد و گفته سعدی عمر هفتصدساله ، غلط است ،محتوای جدول فیثاغورث و شعر سعدی حقایقی ازلی و ابدی می‏باشند و آنان‏ بازگو کننده آن حقایقند و بس .
می‏گویند قوانین عصر برق و هواپیما و فضانورد نمی‏تواند عینا همان قوانین‏ عصر چراغ نفتی و اسب و قاطر و الاغ باشد . جواب اینست که شک نیست که‏ در عصر برق و هواپیما مسائل جدیدی رخ می‏نماید که باید پاسخ خودش را بازیابد ولی هیچ ضرورتی ایجاب نمی‏کند که الزاما چون برق بجای چراغ نفتی‏و هواپیما به جای الاغ آمده است باید مسائل حقوقی مربوط به اینها از قبیل خرید و فروش و غصب و ضمان و وکالت و رهن هم یک سره تغییر کند و یا چون والدین و فرزندان و زوجین اعصار گذشته الاغ سوار بوده‏اند و پدران و مادران و فرزندان و شوهران و زنان عصر ما هواپیما سوارند پس الزاما باید حقوق والدین براولاد و حقوق‏ اولاد بر والدین و حقوق زوجین بر یکدیگر در عصر ما بکلی دگرگون شود .
اسلام راه است نه منزل و توقفگاه . خود اسلام از خود به عنوان راه ( صراط مستقیم ) یاد می‏کند . غلط است که بگوئیم چون منزلها عوض شود راه‏ هم باید عوض شود . در هر حرکت منظم دو عنصر اساسی وجود دارد : عنصر تغییر مواضع که متوالیا صورت می‏گیرد و عنصر ثبات راه و مدار حرکت .
ثانیا آیا تنها اسلام است که به عنوان یک ایدئولوژی و یک فلسفه‏ اجتماعی و یک راهنمای سفر و حرکت و تکامل مدعی جاودانگی است ؟ ! آیا مکتبهای اجتماعی دیگر که خود بیش از همه سنگ اصل تغییر را به سینه‏ می‏زنند و هر پدیده‏ای را ناپایدار می‏دانند خود آن مکتب را نیز متغیر و ناپایدار می‏دانند ؟ می‏دانیم که جهان بینی مارکسیسم براصل تغییر و عدم‏ ثبات طبیعت بنا شده است ولی هرگز مارکسیستهای اصیل ، مارکسیسم را به‏ عنوان پدیده‏ای کهنه و متعلق به قرن گذشته تلقی نمی‏کنند ، هرگز نمی‏گویند به دلیل اینکه شخص کارل مارکس دوران جوانی را پشت سرگذاشت پیر شد و سپس مرد ، مارکسیسم هم محکوم به پیری و مرگ است ، برعکس از مارکسیسم‏ به عنوان اصولی پولادین و خلل ناپذیر یاد می‏کنند .
لنین درباره مارکسیسم می‏گوید : " شما نمی‏توانید حتی یکی از فرضیات‏اساسی یا یک جزء ذاتی از فلسفه مارکسیسم را حذف کنید بدون آنکه ترک‏ حقیقت واقعی کرده باشید و بدون آنکه در آغوش دروغهای ارتجاعیون بورژوا قرار گرفته باشید . فلسفه مارکس‏مانند یک قطعه محکم پولاد است " ( 1.( چرا ؟ آیا استثنائی در جهان رخ داده است ؟ یا خیر ، مارکسیسم از آن‏ جهت این ادعا را دارد که یک فلسفه است نه یک پدیده ، و به علاوه‏ فلسفه‏ای است که به حسب ادعای خود قوانین واقعی زندگی بشر را شناخته‏ است .بدیهی است که مارکسیسم نمی‏تواند این ادعا را در انحصار خود قرار دهد. هر فلسفه اجتماعی می‏تواند این ادعا را اظهار کند و دلیل خود را ارائه دهد . هیچ مکتب اجتماعی را به دلیل شناسنامه و تاریخ تولد نمی‏توان محکوم به‏ زوال و فنا دانست . از اینرو ما اگر بخواهیم درباره اسلام و مقتضیات زمان قضاوت کنیم تنها راه اینست که با معارف اسلامی آشنا شویم و روح قوانین اسلامی را درک‏کنیم و سیستم خاص قانونگزاری اسلامی را بشناسیم تا روشن شود که آیا اسلام‏ رنگ یک قرن معین و عصر مشخص دارد و یا از مافوق قرون و اعصار ، وظیفه‏ رهبری و هدایت و سوق دادن بشر را به سوی تکامل برعهده گرفته است .
البته توجه داریم که نظریه‏ای درباره تاریخ وجود دارد که می‏توانیم آن را " مادیت تاریخ " بنامیم یعنی اینکه تاریخ از نظر ماهیت یک موجود صددرصد مادی است ، نیروئی که موتور تاریخ را به حرکت می‏آورد روابط اقتصادی جامعه بشری است و سایر شؤون حیاتی اعم از فرهنگی و دینی و قضائی‏ و اخلاقی ابعهایمتغیری است از روابط اقتصادی ، و روسازیهایی است بر روی این زیرسازیها ، و طبعا با دگرگونی روابط تولیدی و اقتصادی ، همه شؤون زندگی بالطبع‏ دگرگون می‏گردد . اگر این نظریه درست باشد جبرا و الزاما با تکامل ابزار تولیدی و روابط اقتصادی همه چیز باید تغییر کند . اکنون مجال نقد این نظریه که نیازمند به بسط زیادتری است نیست ، همین‏قدر می‏گوئیم این نظریه نتوانسته است توجیه درستی از تاریخ بیابد و هم‏ نتوانسته تأییدی از صاحبنظران مستقل الفکر و غیرمقلد به دست آورد . تاریخ ، ساخته انسان و روابط انسانها است . در انسان و در روابط انسانی‏ عناصر پایدار زیادی وجود دارد که ثبات و بقاء خود را علی رغم تغییرات‏ روابط اقتصادی حفظ کرده است . اکنون نوبت آن است که در مختصات سیستم قانونگزاری اسلام بحثی به عمل‏ آوریم ، همان مختصاتی که سبب شده بدون آنکه اجازه بدهد نسخ و تبدیل در اصل قوانین اسلام رخ دهد و بدون آنکه بگذارد کوچکترین آسیبی به جاودانگی‏ آن برسد آن را نرم و قابل انعطاف و انطباق با صور متغیر زندگی ساخته‏است .

پاورقی :
1- " بعثت و ایدئولوژی " صفحه 42 نقل از کتاب مادیت و انتقاد تجربی .


دوشنبه بیست و یکم 5 1387
X