به گزارش "حدا نیوز"در حالی که آیت الله مهدوی کنی و اکثریت شخصیتهای عضو جامعه روحانیت مبارز از کاندیداتوری احمدی نژاد در انتخابات آینده حمایت کرده اند اما عدم موافقت چند تن از اعضای برجسته این جامعه سبب عدم اعلام رسمی جامعه روحانیت از کاندیداتوری احمدی نژاد شده است . ظاهرا مخالفت دو عضو برجسته این جامعه یعنی هاشمی رفسنجانی و ناطق نوری اصلی ترین مانع انتشار بیانیه ای در حمایت از محمود احمدی نژاد توسط جامعه روحانیت مبارز است. در همین رابطه چندی پیش برخی از سایتها مدعی تهدید به کناره گیری هاشمی رفسنجانی از جامعه روحانیت مبارز شده بودند این در حالی است که جهان نیوز امروز در خبری اعلام کرد که ناطق نوری نیز تهدید کرده است که در صورت اعلام حمایت جامعه روحانیت مبارز از احمدی نژاد از این جامعه کناره گیری خواهد کرد. در همین راستا شنیده ها از اختلافات شدید بین اکثریت اعضا با اقلیت قدرتمند حکایت دارد.
محمد عطریانفر نیز چند روز پیش در گفتگو با خبر گزاری فارس اعلام کرده بود که ناطق نوری همکاری با احمدی نژاد را حرام میداند. گرچه این ادعا سریعا توسط ناطق تکذیب شد اما عطریانفر از موضع خود پایین نیامده اعلام کرد که برداشت شخصی من اینگونه بود!
ماجرای اختلافات ناطق نوری با احمدی نژاد از مدتها قبل مطرح بود اما با نزدیک شدن به انتخابات ناطق نوری علی رغم میل باطنی نمی تواند همچون گذشته اختلافات خود با احمدی نژاد را کتمان کند بطوریکه اخیرا وی در جلساتی صریحا از میرحسین موسوی حمایت کرده و انتقادات شدیدی را متوجه احمدی نژاد ساخته است.
لازم به ذکر است که پس از اعلام حمایت مهدوی کنی از احمدی نژاد و انتشار خبر حمایت جامعه روحانیت از محمود احمدی نژاد هم ناطق نوری در گفتگویی با خبرگزاری مهر این خبر را تکذیب و اعلام کرده بود : با صراحت عرض می کنم که جامعه روحانیت هیچ مصوبه ای در حمایت از هر یک از کاندیداها نداشته و لذا موضع ما در این زمینه سکوت و دعوت به مشارکت حداکثری است.
چه می شود روزی برسد که بساط منکران همه جمع شود و در مغازه های فریب فروشی شان تخته شود و غربت ما تمام شود و ما همراه رهبر عزیزمان و همگام همین دکتر مهربان و خوب و شجاع دکتر احمدی نژاد و یارانش و مومنان و شهیدان به سپاه دلدادگان شما بپیوندیم و تحت فرمان شما باشیم و مستقیما ...مستقیما از شما دستور بگیریم ؟
چه می شود روزی برسد که کانالهای تلویزیون و ماهواره ها تصویر زیبای شما را از کنار خانه ی کعبه به دل اهل جهان مخابره کنند ؟چه می شود روزی برسد که جلوی گیشه های روزنامه فروشی ها ومجله ها ...در نمایشگاههای کتاب فقط و فقط یاد و نام و تصویر زیبای شما جلوه گری کند و دلبری کند ؟
وقتی رفتن یک مرد خدایی می تواند این همه دل را در سراسر جهان متوجه خود کند . چه میشود از اثر حضور شما عقول بشری رشد کند و برای آمدن شما به خداوند متوسل شود ؟
چه می شود ما هم بفهمیم که بزرگترین دردمان درد فراق شماست و بزرگترین خسران زندگی مان آشنا نبودن با محبت شما و بزرگترین دعایمان دعا برای فرج شماو بزرگترین عمل صالح مان یاری شما با جهاد در راه خداو گذشتن از خود و دوری از گناه است ؟
چه می شود روزی برسد هر کانالی را که می گیریم از شما بگویند که امروز چه کردید و کجا رفتید وچه فرمودید و چقدر دل شکار کردید و با خود به دایره عشق الهی بردید؟
چه می شود اگر همه ی اس ام اس ها درباره شما باشد ؟
نقل همه ی محافل و مجالس زیبایی شجاعت وتدبیر ومدیریت شما باشد ؟همه سخنان شما را بشنوند و درباره امر و فرمان شما با هم صحبت کنند ؟
وآن خبر... آن خبر بزرگ... و آن تنها خبر بزرگ... که شایسته ی شنیدن و گفتن است فقط شما باشید و بس !
چه می شود دست از بازیهای کودکانه مقام پرستی هایمان برداریم و فقط به خاطر جهاد در راه حق و انجام وظیفه ای که از درک غربت و تنهایی شما بر دوش خود احساس می کنیم ....به صحنه بیاییم ...نه هیچ چیز دیگر.
چه می شود دستمال سبز را برای رای آوردن استفاده نکنیم و بلکه رای آوردن را وسیله ای برای بر افراشته شدن پرچم سبز ایمان در جهان قرار دهیم ؟
چه می شود روزی برسد که... نقل همه ی مجالس و محافل روی زیبای شما . اخلاق روشن شما . شرح مهربانی وخوبی و درایت و مدیریت و شجاعت شما و داستان تسلط شما بر امور جهان باشد ؟
چه می شود اگر درهیچ کانالی در جهان از خشونت و ظلم و ستم اثری نماند و گناه و زشتی و پستی را تزئین نکنند و به خورد مردم جهان ندهند وبه جایش هر روز و هر روز و هر روز شرح زیبایی مدیریت شما را ببینیم و بشنویم و بگوییم و بنویسیم و دیگر اثری از طاغوت ها و خودخواهان ومتکبران و کوتاه بینان در کانالها و دیدگان واندیشه هایمان باقی نماند؟
چه می شود که به مدد دعاهای شما مردم همه کشورهای جهان بپاخیزند و بیدار شوند و بساط لشکر کشی ها و ادم کشی ها ی مدعیان و فریبکاران را در زباله دان تاریخ بریزند ؟
چه می شود روزی برسد که شیفتگان و شیدایان شما هر لحظه چشم شان به دیدار جمال زیبای شما روشن شود ؟
چه می شود گردن متکبران و قاتلان و جنایت کاران جهان زیر بار منت شما چنان بشکند که دیگر صدایی ازین ها به گوش نرسد و ادعای فریبکاری شان دلمان و گوش مان را مدام آزار ندهد ؟
چه می شود اگر عقل بشر دست از دامن مدعیان دروغین بردارد و به ریسمان الهی محبت شما دست دراز کند و برای آمدن شما بی تاب شود ؟
چه می شود که زمان وعده خداوند فرا برسد و ما در لحظه به لحظه های فتح و پیروزی سپاهیان شما ودر گشود شدن درهای بسته ....با تمام توان یاری رسان شما باشیم ؟
چه می شود که فتح و پیروزی آشکار شما را در تمام جهان ببینیم و فریاد تکبیرمان غلغله ای در عالم بپا کند ؟
چه می شود که این دلهای حسرت کشیده ی ماهم به جمع عاشقان شما... به جمع مجاهدان راه خدا پیوند بخورد ؟
ای مولای مهربان و ای سرور دلهای خوبان اهل جهان...
چه می شود که ما هم جزو آن دسته از خوبانی شویم که نظر مهربانی شما شامل حال قلبشان شده است ؟
چه می شود که که ماهم لیاقت پیدا کنیم که برای یاری شما بپاخیزیم و مانند همه خوبان و پاکان از همه ی دنیاو اهل آن بگریزیم و به جهاد در راه خداوند بزرگ میل کنیم و به دامن امن عشق الهی پناهنده شویم و آنقدر دراین عشق بمانیم تا رگ رگ وجودمان عطر محبت و عشق را بگیرد و هر چیزی بجز این شور و شوق بلند و زیبا در دلمان بمیرد ؟
چه می شود اگر شما از میان این همه عاشق که دارید این روزها از سرتاسر جهان جمع می کنید ، از میان این همه دل که روز به روز در گوشه و کنار جهان می ربایید . از میان این همه مجاهد که هر لحظه برای یاری دین الهی تربیت می کنید . نظر لطفی هم به حال ما کنید ؟
چه می شود اگر نظر محبتی هم به این قیل و قال ماکنید ؟
چه می شود اگر ما را هم مشتاق این ضیافت و لایق این لقا کنید ؟
مولای مهربان من
می گویند هرکس که در افق معرفت شما سری بلند کرده و از جام وحدانیت و نور وکمال نمی چشیده چنان مست و دست افشان شده که از سر تمام هستی برخاسته و یک لحظه دیدار شما برای سر مستی صد ساله اش کافی بوده است !
مولای مهربان من.
می گویند هر آنکس که دنیا و هر چه در آنست در افق نگاهش فرو ریخته برای آنست که یک نیم شب وجودش شامل دعای شما شده !
چه می شود اگر به دعایی یا به لقایی دل غمدیده ی خاک خورده ی ما راهم شادکنید ؟
چه می شود دل های عزادار ویرانه نشین ما را هم آباد کنید ؟
مولای مهربان من.
می گویند که شما هزارو چهار صد سال است که برای نجات عقول بشری ازین خاک زدگی و ظلمت بی خدایی در حال تلاش و مجاهدت هستید و حتی نیم شب نیز از دعا برای هدایت بشر خواب به چشمان مبارکتان نمی آید اما ما هنوز خوابیم و از شوق گناه و غفلت بی تابیم ! ای وای برما !
مولای مهربان من.
چه می شود اگر از کوچه ی ما هم عبور کنید تا ما هم از صوت خوش مهربانی شما بیدار شویم تا دیگر هوای خوردن و خوابیدن در مزبله های دنیا پرستی از سرمان بیفتد و بتوانیم متواضع و ساده به تلاش و کوششی وقفه ناپذیر برای نجات مردمان جهان و دعوت اهل آن به سوی زیبایی راه شما مشغول شویم ....
مولای مهربان من .
می گویند هر جا که ظلمی هست درین عالم دل شما به درد می آید و هر جا گناهی هست و هرجا انسانی از مبدا نورانی کمال و حقیقت جدا می افتد و در وادی های تاریک و ظلمانی سرگردان می شود دل شما برای هدایت او می تپد و شما بیش از ما گرفتاران مشتاق نجات و رهایی ما از بندهای ظلمانی نفسانیت هستید ! اما چه کنیم که سرگردانی ما در هزاران وادی حیرت و کثرت مانع این می شود که عطراین همه مهربانی شما را استشمام کنیم وبرای حرکت به سوی روشنایی و ایمانی که از خورشید وجود شما ساتع می شود اهتمام کنیم.
مولای مهربان من .
چه می شود که ما گمشدگان سر زمین های خود خواهی و نفس پرستی را به زلال مطهر نظر لطف خود یکباره از دغدغه های خاکی رها کنید و چشم دلمان را به دیدار جمال زیبای خود روشن فرمایید . تا بدانیم که درد اگر هست درمان آن فقط و فقط در دستان نورانی و متصل وصاحب قدرت شماست و هجری اگر هست در بی همتی و سستی ماست ....
مولای مهربان من .
تشنه این بادیه ی ظلمانی آیا دست چاره ای جز دست باقی مانده خداوند در روی زمین می شناسد ؟
نه حقیقتا که ...نه ما بدون یاری شما یارای حرکت در مسیر توحید و عدل داریم و نه شما ما گمشدگان را تنها و غریب می گذارید .
اما ای مولای مهربان . چه می شود اگر این تشنگان وادی های دهشتناک خاک گرفته را با جرعه ای از سیمای ملکوتی خود دریابید ؟
چه می شود که امری بفرمایید و ما نیز همراه قیام کنندگان به عدل و پاکی کمرمان را زیر بار گناهان صاف کنیم و دلمان را جلا بدهیم و راه بیفتیم و به سوی شما بیاییم ؟
چه می شود که ازین همه خروار خروار خاک لحظات دوری از عشق الهی بیرونمان بکشید ودستان عقل و فهم مان را بگیرید و تا افق درک و معرفت زیبایی های الهی خود بالا بکشید ؟
چه می شود نام ما را هم در لیست قیام کنندگان و یاران و منتظران و مشتاقان خود ثبت بفرمایید ؟
ما هم آخر دلی داریم که گه گاهی برای غربت بانوی عشق شکسته است ! و برای پهلوی آن یگانه مزد رسالت به درد آمده است !
چه می شود اگر به حرمت همان دل شکستگی ها و به رنج همان دل خستگی ها که بدون شما لمس کردیم وچشیدیم و کشیدیم چشم های خاک گرفته و نشسته ی ما را هم به دیدارتان روشن کنید شاید که در شستشوی اشک هایی که ازشوق وصال شما می ریزیم . چشممان به باطن روشن این جهان الهی منور شود؟
مولای مهربان من چه می شود همراه تمامی مومنان تاریخ . همراه تمای عاشقان تاریخ . همراه تمام شیفتگان تاریخ . همراه تمامی موحدان تاریخ .ماهم از آن کسانی باشیم که شکوه فرمانروایی شما را در عرصه زمین جشن بگیریم و ماهم همراه همه ی مومنان و صالحان زمین ارزوی دیرینه کمال بشری را به هلهله و شادی بنشینیم .
مولای مهربان من .
چه می شود اگر خداوند دردهای دل مارا به دعای شما بشنود و به این همه رنج انسان ...به این همه بدون عشق ماندن بشر... به این همه سختی و فلاکت کفران ... پایان دهد ؟
مولای مهربان من.
چه می شود اگر خداوند منان توبه مارا بپذیرد و بیش ازین با هجران شما مجازاتمان نکند و بیش ازین ما را از درک لحظات خوش دیدار شما محروم نکند که ما اگر چه تشنگی بسیار کشیدیم اما زیاد پیمان وفا نبریدیم و کم حسرت نکشیدیم .
مولای مهربان من .
اگر فریاد نمی زنیم نه برای آن است که این درد را حس نمی کنیم .نه !
همه ما این درد را حس می کنیم و با سلول سلول وجودمان می چشیم اما نه نایی برای فریادمان مانده و نه رمقی برای اشک ریختنمان !!! کمرمان زیر بار دوری از عشق خداوند خم شده و از بس که به خاک نگاه کردیم... چشممان با آسمان نامحرم شده ....
اگر هیچ ناله نمی کنیم یا از فرط درد کرخ شده ایم و یا نمی دانیم که بدون شما چه کلاهی بر سرمان رفته و چه بازی خنده داری را زندگی می دانسته ایم .بدون انسان کامل زندگی چه معنایی دارد و چه لذتی ؟ هیچ!
مولای مهربان من .
ما از اوج سرمای بی شما بودن خورشید را فراموش کرده ایم وگرنه مگر می شود بدون خورشید ماند وناله نزد و مگر می شود یکبار شما را دید و دیگر به چیزی کمتر ازین عشق قانع شد !
ما آب ندیده ایم مولاجان وگرنه به حکم فطرت ...شناگران ماهری هستیم !
ما شیرین نچشیده ایم مولا جان و گر نه به حکم فرهاد بیستون های بسیاری را تیشه خواهیم زد و گناهان بسیاری را از ریشه خواهیم کند !
مولای مهربان من.
اینکه فریادی نمی زنیم از فرط درد است نه از شدت غفلت . اینکه دادی نمی زنیم از شدت آنست که نمی دانیم با شما بودن چه عالمی دارد و آنهایی که تجربه کرده اند میگویند عالمی دارد که دیگر هیچ هیچ هیچ لذت دنیایی با یک لحظه از آن برابری نمی کند و ما مولا جان خیلی بیچاره ایم که بی شما مانده ایم و همین بی حالی مان تغاس و مجازات بیچارگی مان است .
مولای مهربان من
مولا جان چه می شود اگر ما را هم قبول کنید که با وجود همه کوچکی ها یمان در درگاه شما رفت و آمدی کنیم و هر از چند گاهی سلامی بدهیم و خودی نشان دهیم و طلب وصلی بکنیم؟
آخر ای مولای خوبان جهان آیا برای اهل زمین بجز آن سببی که مایه اتصال زمین با آسمان است راه دیگری هست به سوی اسمان ؟
ما چه کنیم که زمینی هستیم اما دلمان هوای آسمان دارد و چه کنیم که در بند هزار خاصیت این چنینی هستیم اما عشق در جانمان ولوله می اندازد و چاره ای بجز پناه بردن به در خوبان جهان نمی دانیم؟ چه می شود که ما هم مثل همه خوبان حرکتی کنیم و شبی دست برآریم و دعایی بکنیم و غم هجران تو را چاره زجایی بکنیم؟....
مولای مهربان من
چه می شود که پیامی هم برای دل ما بفرستید و یادی هم ازین فقیری ما بکنید که به امر شما ما هم توان برخواستن و قیام به عدل و دعوت به راستی و حرکت به سمت تحقق آن جامعه ی جهانی بکنیم که در آن سرور و سید و سالار و مدیر و رهبر و فرمانروا و محبوب و جان جانان و مظهر عشق جاودان شما باشید و ما پروانه هایی شویم بر گرد رخ خوب شما و دلدادگانی پرتلاش و مصمم برای جلب رضایت محبوب شما ؟
مولای مهربان من
چه می شود بساط این دروغ بازی ها و دغل کاری ها و دنیا داری ها به حکم جمال چهره شما که حجت موجه ماست پایان یابد و دیگر هر روز و هرروز رنج آزار کشیدن از دست مدعیان دروغین و منکران بی دین را نچشیم و همه اهل جهان بدانند که منظور ما ازین همه تلاش و عشق چه کسی بوده است و کدام دلبر دل آرامی دل خوبان ما را ربوده است که این چنین بی تاب یاری او شده اند ؟
مولای مهربان من
چه می شود روزی برسد که بساط منکران همه جمع شود و در مغازه های فریب فروشی شان تخته شود و غربت ما تمام شود و ما همراه رهبر عزیزمان و همگام همین دکتر مهربان و خوب و شجاع دکتر احمدی نژاد و یارانش و مومنان و شهیدان به سپاه دلدادگان شما بپیوندیم و تحت فرمان شما باشیم و مستقیما ...مستقیما از شما دستور بگیریم ؟
و بگوییم این است ...این است همان صاحب قلب ها و فرمانروای دلهای خوبان همان مهدی صاحب زمان ....که شما حتی شنیدن نامش را هم طاقت نمی آوردید و دیدن کرامت و معجزاتش را در دلهای اهل جهان نمی فهمیدید ....
این است همان سرور و سالار و آقا و مولای ما که برای اعتلای هدف بلندش که همان نجات بشر است مدام در ابتدای هر سخنی می خواندیم اللّهم عجّل لولیّک الفرج ... و شما به ما می خندیدید و منکرمان می شدید !
مولای مهربان من
چه می شود که زیباترین رای گیری دنیا هرچه زودتر در قلب همه اهل جهان برگزار شود و در آن همه مردم جهان با قلب خود فریاد کنند که ما انسانهای قرن بیستم...
رای می دهیم که شما بالای سرمان باشید ...
و رای می دهیم که شما بیایید ...
و رای می دهیم که شما را ببینیم ....
و رای می دهیم صدای دلنشین شما را بشنویم ....
و رای می دهیم که تحت فرمان شما در آییم ....
و رای می دهیم که حکومت زمین را به دست با کفایت شما بسپاریم ...
و رای می دهیم که شما ای سرور خوبان عالم و ای سید و سالار بنی آدم...
حکومت عالم را در دستان با کفایتتان بگیرید ...
و دیگر از آدمهای بد و خودخواه و نفس پرست و حقیر اثری در مدیریت جهان نماند و نغمه ای بجز عشق الهی و عدالت و پاکی در زمین و زمان نماند ......
و ما پشت سر شما به همراه حضرت مسیح در بیت المقدس نماز عشق بخوانیم .
و بگوییم الحمدُ لله ربِّ العالمین................
آمین.یا رب العالمین.
اللهم عجل لولیک الفرج و النصر و الجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یدیه
منبع: سحریار
1ـ مظلومیت تاریخی زن که با ظهور اسلام، آموزههای زندگیبخش آن و اقدامات حمایتگرانه رسول خدا(ص) رو به سوی دگرگونی و بهبود میرفت، متأسفانه با رحلت آن حضرت و خانهنشینی اهل بیت علیهمالسلام تداوم یافت و آرا و نظریههای تحقیرکننده زن در قالب حدیث و نقل، توسط جاعلان و حدیثپردازان نشر یافت.
اهل بیت علیهمالسلام و عالمان روشنضمیر در طول تاریخ از حقوق انسانی زن دفاع کردند ولی هجمه و یورش ستمگرانه منحرفان چنان فراگیر و گسترده بود که بر دفاع رهبران دینی غلبه یافت و زن همچنان تحقیرشده و مظلوم باقی ماند.
2ـ در عصر اخیر، زن مسلمان از دو سو مورد ستم واقع شد. از یک سو، متحجران خشونتطلب حضور اجتماعی زن را خلاف شرع قلمداد میکردند و خواهان خانهنشینی کامل زن بودند؛ از دیگر سو، مدعیان دفاع از آزادی و برابری زن، او را به حضور بیباکانه و پردهدرانه دعوت میکردند، چنان که نفی قید و بندهای حیا، عفت و دینداری را برای به دست آوردن آزادی و برابری لازم شمردند! این دو باور و پنداشت متأسفانه مانند دو لبه قیچی، در عین ناهمگونی ظاهری، در دور کردن زنان از اسلام و دینداری و معنویت، متحد و همداستان بودند.
پیش از انقلاب، رژیم ستمشاهی در ایران پرچم دفاع از حقوق و آزادی زنان را برافراشته، کشف حجاب و نفی حیا، عفت و دینداری را اولین اقدام برای رساندن زنان به حقوق خود قرار داد. برخی دینمداران که تصوّر درستی از دین و ارزشهای دینی نداشتند نیز در جهت مقابل، زنان را به پردهنشینی و دوری از حضور اجتماعی دعوت کرده، آنان را شایسته تصدی مسئولیت، مشاوره دادن، انتخاب کردن و انتخاب شدن نمیدانستند.
در این اوضاع امام خمینی(قدسسره) پرچم انقلابی را برافراشت که در صدد برپایی قسط و عدل و زدودن ستم از همه اقشار از جمله نفی ستم بر قشر زن بود. افکار ناب، استوار، منطقی و روشنگر امام در همه زمینهها از جمله در مورد حقوق و شخصیت زن چنان جذاب بود که همه اقشار از جمله زنان بدان جلب شدند و در صحنههای جهاد و مبارزه و تظاهرات میلیونی علیه رژیم شرکت کردند، نیز با حضور خود دست رد به سینه فرهنگ جاهلی طاغوت و افکار متحجران زدند.
3ـ دستیابی بر حقوق زنان از برنامههای مهم امام و انقلاب پس از پیروزی بود. ابتدا این مهم در مجلس خبرگان قانون اساسی جلوه نمود.
اصل بیستم قانون اساسی چنین تصویب شد:
«همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلام برخوردارند.»
قانون اساسی توسط خبرگانی تصویب شد که بسیاری از آنان شاگردان و پرورشیافتگان محضر و مکتب امام بودند، به همین جهت افکار تحجرگرایانه یا غربنمایانه نتوانست در آن مجلس جایگاهی بیابد و کاری از پیش ببرد.
به عنوان نمونه هنگام تصویب اصل 115 مربوط به شرایط ریاستجمهوری به عنوان دومین مقام رسمی کشور ـ بعد از رهبری ـ بعضی از خبرگان معتقد بودند که باید تصریح شود رئیسجمهوری از مردان انتخاب گردد. در مقابل عدهای دیگر این قید را لازم نمیدانستند و تصدی این پست توسط زنان از نظر آنان اشکال شرعی نداشت. خانم منیره گرجی تنها نماینده زن مجلس خبرگان استدلال کرد که منصب ریاستجمهوری با وجود ولی فقیه در رأس هرم حکومت، امامت محسوب نمیشود تا برای زنان ممنوع باشد. در نهایت در آن جلسه ابتدا اصل مذکور بدون تصریح بر این قید به صورت زیر تصویب شد:
«رئیسجمهور باید ایرانیالاصل، تابع ایران، دارای مذهب رسمی کشور و مروّج آن، مؤمن به مبانی نظام جمهوری اسلامی ایران و دارای حسن سابقه و امانت و تقوا باشد.(1)»
گرچه در مشروح مذاکرات از مخالفت با حذف قید «بودن از مردان» چیزی ثبت نشده ولی ظاهرا مورد اعتراض بعضی از نمایندگان واقع شد به طوری که یکی از خبرگان در حال خروج از آن جلسه معترضانه میگوید: معلوم میشود این مجلس احکام مسلّم اسلام را هم قبول ندارد.(2)
ظاهرا به خاطر همین مخالفتها در تصویب نهایی در جلسه عصر همان روز اصل مذکور به صورت زیر به تصویب نهایی میرسد:
«رئیسجمهور باید از میان رجال مذهبی و سیاسی که واجد شرایط زیر باشند انتخاب گردد: ایرانیالاصل، تابع ایران، مدیر، مدبّر، دارای حسن سابقه و امانت و تقوا، مؤمن و معتقد به مبانی جمهوری اسلامی ایران و مذهب رسمی کشور.(3)»
4ـ تصویب اصل 115 به صورت بالا نشان از پیشرفت چشمگیر افکار ناب و روشنگر امام در برابر دیگر نظریات دارد. اما در همان زمان بزرگانی به نمایندگان محترم مجلس خبرگان رهنمود علمی میدهند که از نظر اسلام ورود زنان به عنوان نماینده به مجلس شورای اسلامی مشروعیت ندارد زیرا یا نمایندگی از باب ولایت است که آنان ولایت ندارند یا از باب مشورت که اخبار نهیکننده از مشورت با زنان در امور سیاسی ـ ولایی آنان را شایسته این منصب نمیشمارد.(4) در چنین فضایی نمایندگان مجلس خبرگان قانون اساسی حتی در مورد منصب ریاستجمهوری بر ممنوع بودن تصدی آن توسط زنان اتفاق نمیکنند و با آوردن واژه «رجال مذهبی و سیاسی» مطلب را اجمالاً مطرح میکنند و دفتر بحث در این مورد را باز نگه میدارند تا در آینده با بحثهای عمیقتر نظری و پیدا شدن زمینههای اجتماعی، بتوان تکلیف آن را روشن کرد. شهید بهشتی نایب رئیس مجلس خبرگان پس از تدوین این قانون میگوید:
«در اینکه خانمها میتوانند رئیسجمهور باشند یا خیر، در میان فقها، چه در میان مراجع و چه در میان فقیهان مجلس خبرگان، نظر یکسانی وجود نداشت. عدهای آن را منطبق با موازین اسلام میدانستند و عدهای نمیدانستند. قانون اساسی ناچار بود مطابق با رأی اکثریت دو سوم کل نمایندگان، که تقریبا به صورت معدل نمایشگر رأی اکثریت دو سوم مردم ما باشند، تنظیم شود تا پشتوانه اسلامی و اعتقادی و دینی آن محکم باشد و چون رأی نیاورد، متن به صورتی تنظیم شد که ان شاءاللّه در آینده اگر این بینشی که میتواند گستردهتر شود حمایت دو سوم مردم را به دست آورَد، آن وقت راه برای این منظور هموار شود. دقت بفرمایید خواهران! شما میدانید که عملاً و برای مدت طولانی، جامعه ما وقتی میخواهد رأی بدهد و انتخاب بکند، به آن مرحلهای که خواهری برای تصدی این گونه سمتها فرصت و رأی کافی را به دست بیاورد نمیرسد. این مسئلهای است که از نظر زمان با آن روبهرو خواهیم بود. این بود که اصل به این صورت تنظیم شد. ابتدا اصل را طوری تنظیم کرده بودند که صریحا میخواست بگوید از نظر اسلامی بانوان نمیتوانند رئیسجمهوری شوند که این رأی نیاورد، چون آرای مخالف حتی از فقهای حاضر در جلسه زیاد بود. بنابراین به این صورت در آمد که قانون اساسی به بنبست کشیده نشود ولی معلوم باشد که این مسئله در روند زمان باید همچنان مورد توجه قرار بگیرد و همه خواهران و برادران به این اهمیت بدهید که قانون اساسی شما قانونی باشد که لااقل از طرف دو سوم مردمتان مورد حمایت قرار گرفته باشد. این خیلی مهمتر است.
این مطلب را کمی توضیح میدهم. سنت، بیانگر قرآن است. سنت، باطلکننده قرآن نیست ولی بیانگر قرآن است. در قرآن کریم آیهای که با صراحت امکان ریاستجمهوری یک زن را نفی کند نداریم. به همین دلیل برخی از صاحبنظران فقیه در مجلس هم این مطلب را نمیپذیرفتند. چند روایت داریم که مفاد آنها فرمانروایی و زمامداری را از زن سلب میکند. منتها این روایات ضد قرآن نیست تا یکباره در باره آنها تصمیم بگیرند و بگویند آنها را کنار بگذاریم. در قرآن این مسئله نه نفی و نه اثبات میشود، یعنی نه در قرآن آیهای هست که با صراحت و دلالت کافی بگوید که زن نمیتواند زمامدار باشد و نه در قرآن آیهای هست که با صراحت بگوید زن میتواند زمامدار باشد. اگر در قرآن آیه صریحی داشتیم که میگفت و تصریح میکرد که زن میتواند زمامدار باشد، آن وقت احادیث از اعتبار میافتاد. حدیث مخالف قرآن، اعتباری ندارد. ولی وقتی در باره مسئلهای در قرآن با صراحت بحثی نمیشود آن وقت نوبت به روشنگریِ سنّت میرسد.
دقت بفرمایید! ما میگوییم در جامعه زن و مرد وجود دارد. مسلّما، و نه منحصرا، مرد میتواند این سمت را بپذیرد. برای پذیرش او نه در کتاب منعی هست و نه در سنت. به این ترتیب قدر مسلّم این است که مرد میتواند این کار را بکند. آنچه در آن سؤال هست این است که آیا زن مسلمان هم میتواند رئیسجمهور باشد یا خیر؟ چرا این سؤال وجود دارد؟ به دلیل این روایات. قرآن نفیکننده آن نیست. در قرآن نسبت به این قسمت، نه راجع به مرد و نه راجع به زن، نصّی وجود ندارد. در باره نفی زمامداری مرد مطلبی نیست و بنابراین تکلیف مرد روشن میشود. اما راجع به زن، چون بعضی از روایات هست، یک سؤال و یک ابهام به وجود میآید که باید آن را فقیهانه روشن کرد نه با احساسات، که ان شاءاللّه در آینده برای شورای فقها مسئله حل میشود. برای خود من دلایلی که در روایات آورده میشود که زن نمیتواند زمامدار و رئیسجمهور باشد کافی نیست و هیچ وقت هم کافی نبوده است. از ابتدا که در این مسئله به صورت بررسی اجتهادی تحقیق کردم، دلایل برایم غیر کافی بوده است، ولی تا این نظر به صورت گسترده مورد قبول تحقیقیِ دو سوم آرای ملت و فقهای ملت در نیاید و مورد قبول قرار نگیرد برای آن شتابزدگی نکنید.
بنابراین عرض من این است که قانون اساسی فعلی آن قدرِ مسلّم را گفته است، یعنی رجال مذهبی میتوانند زمامدار باشند و فعلاً راجع به زنان مسئله را مسکوت گذاشته تا وقتی که زمینه فقاهتی گسترده آن به صورت روشن آماده شود. در آن موقع میتوان این را مطرح کرد و به تصویب رساند و به آن مرحله رسید.»(5)
5ـ انقلاب اسلامی بسیاری از حقوق فراموششده زنان را بدانان برگرداند به طوری که حتی اوایل انقلاب جایگاه اجتماعی زنان و بهبودی که در وضعیت حقوقی ـ اجتماعی آنان ایجاد شده نیز در فکر و ذهن دینداران و جامعه دینی حاصل گشته بود، برای همه حیرتزا بود. شهید هاشمینژاد از نمایندگان مجلس خبرگان قانون اساسی در یکی از نطقهای خود در آن مجلس اظهار داشت:
«تردیدی نیست که انقلاب ما یکی از اثرات عمیقی که در سراسر زندگی ملت باقی گذاشت در رابطه با زن در جامعه ما بود. ما هنوز یادمان نرفته است که دو سال یا سه سال قبل حقوق مسلّم شرعی که زنان بافضیلت و باتقوا و مسلمان و متعهدمان در این مملکت وجود داشت، بعضی از افرادی در این کشور بودند که از دادن چنین حقوق و امتیازی که حق مسلّم آنها بود، از دادن آن حقوق برای خواهرانمان امتناع ورزیدند، ولی این انقلاب آن چنان توانست راه را برای استفاده خواهران جهت رسیدن به حقوق مشروعشان باز کند که در مرحلهای قرار گرفتهاند که برای ما در گذشته قابل تصور نبود.»(6)
6ـ تعالی و رشد جایگاه زنان در انقلاب اسلامی، برخاسته از دو عامل بود:
اوّل ـ افکار روشن، ناب و دور از تحجر و التقاط امام(قدسسره)؛
دوم ـ کوشش پیگیر زنان که با کسب تواناییهای علمی، فکری، سیاسی و فرهنگی توانستند در عین حفظ عفت، دینداری و کرامت خویش، نقش سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود را نیز به خوبی انجام دهند، چنان که شایستگی خود را برای همسان، همرزم و همدوش بودن با مردان به اثبات برسانند. امروز نیز زنان جامعه باید با کسب تواناییهای لازم و با حضور موفق و توانمند، زمینههای ترقی و تعالی را فراهم کنند.
اگر حضور زنان در صحنههای مختلف سیاسی، علمی، فرهنگی و اجتماعی، همراه با موفقیت باشد، به طور طبیعی با اقبال و پذیرش عمومی روبهرو میگردد، در غیر این صورت زمینههای مناسب به وجود آمده از آنان گرفته خواهد شد و عرصه بر آنها تنگ خواهد گشت.
7ـ در نیم قرن اخیر، خرداد ماه برای مردم ایران ماه حماسه، جهاد، مبارزه، حضور و پیروزی بوده است. در نیمه خرداد 42 پس از سخنرانی حماسی و کوبنده امام علیه دستگاه حاکمه پهلوی و دستگیری ایشان، مردم مسلمان و مؤمن در حمایت از رهبر و مرجع خویش و اعتراض به دستگیری ایشان، به خیابانها ریختند، سپس اولین درگیری وسیع، جدی و شدید بین ملت و رژیم ستمشاهی شکل گرفت که گرچه با سرکوب خونین پایان یافت، ولی طلیعه انقلابی عظیم و پیروزی شگرف گشت.
عروج بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی ایران در چهاردهم خرداد 1368 اتفاق عظیم دیگری بود که نیمه خرداد را برای همیشه ایام اندوه و غم ساخت.
اما در دوم خرداد سال 1376 انتخاباتی عظیم توسط ملت ایران صورت گرفت که رهبر معظم انقلاب از آن به «حماسه» تعبیر کرد. در این حرکت حماسی و دشمنخردکن، مردم ایران با حضور 30 میلیونی در هفتمین انتخابات ریاستجمهوری، علاقهمندی و پشتیبانی قاطع و کمنظیر خود را از جمهوری اسلامی به منصه ظهور گذاشت و امیدهای واهی دشمنان را به یأس و دلمردگی بدل ساخت. زنان نیز با حضور گسترده خود در ساختن این حماسه نقش آشکار داشتند.
8ـ اینک در آستانه 27 خرداد سال 84، چشمانتظار خلق حماسهای دیگر توسط مردم ایران هستیم. چشمان منتظر میلیونها امیدوار به نظام جمهوری اسلامی به حضور گسترده مردم در پای صندوقهای رأی بسته شده تا با حضور حماسی خود بار دیگر یأس و دلمردگی را بر دلهای ناکام دشمنان فرو ریزند و روشنایی چشم دوستان گردند. در این میان حضور چشمگیر زنان و جوانان همچنان میتواند آفریننده دوم خرداد دیگری باشد.
9ـ یادآوری تأکیدهای مکرر امام راحل مبنی بر ضرورت شرکت همه اقشار از جمله زنان در انتخابات، در این گفتار مناسب است. برخی از قسمتهای بیانات ایشان به شرح زیر است:
«وصیت من به ملت شریف آن است که در تمام انتخابات، چه انتخاب رئیسجمهور و چه نمایندگان مجلس شورای اسلامی و چه انتخاب خبرگان برای تعیین رهبری یا شورای رهبری در صحنه باشند.»(7)
«روز سرنوشتسازی است، میخواهید زمام کشور را به یک کسی بدهید که مؤثر در مقدرات کشور شما باشد. سهلانگاری نکنید و به پای صندوقهای رأی بروید و با هم اجتماع کنید و کسی که لایق برای این مقام است [انتخاب کنید.].»(8)
«فردا [روز رأیگیری] همه ملت بیاستثنا به پای صندوقها بروند، بیاعتنایی نکنند به یک مطلبی که کشور آنها به آن احتیاج دارد، سرنوشت ملت و اسلام به آن بسته [است.] ... تا اینکه ان شاءاللّه یک رأی کافی تحقق پیدا کند و ما سرشکسته نشویم و به اینکه ملت اعتنایی به این مسائل ندارد، اعتنایی به سرنوشت خودش و سرنوشت اسلام ندارد.»(9)
امام میافزایند:
«برای هر فردی از افراد این ملت تکلیف است که حفظ کند اسلام را. ... در قضیه رئیسجمهور، تعیین رئیسجمهور، یکی از چیزهایی است که بر همه مسلمانهای ایران، بر همه مکلفهای ایران واجب است که بر این امر دخالت داشته باشند. اگر دخالت نکنند و یک صدمهای به اسلام برسد، هر یک یک ما در محکمه عدل الهی مسئول هستیم.»(10)
«تکلیفی که به همه ملت متوجه است، به زن و مرد و آن کسی که به حد رأی دادن قانونی رسیده، واجب است که در پای صندوقهای تعیین رئیسجمهور حاضر بشوند و رأی بدهند.»(11)
هم او فرمود:
«زنها هم باید دخالت کنند و جامعه را حفظ کنند. زنها هم باید در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی همدوش مردها باشند البته با حفظ آن چیزی که اسلام فرموده است که بحمداللّه امروز در ایران جاری است.»(12)
«همان طور که بارها گفتهام مردم در انتخابات آزادند و احتیاج به قیّم ندارند و هیچ فرد یا گروه و دستهای حق تحمیل فرد یا افرادی را به مردم ندارند. جامعه اسلامی ایران که با درایت و رشد سیاسی خود جمهوری اسلامی و ارزشهای والای آن و حاکمیت قوانین خدا را پذیرفتهاند و به این بیعت و این پیمان بزرگ وفادار ماندهاند، مسلّم قدرت تشخیص و انتخاب کاندیدای اصلح را دارند. البته مشورت در کارها از دستورات اسلامی است و مردم با متعهدین و معتمدین خویش مشورت مینمایند و افراد و گروهها و روحانیون در حد تذکرات قبلی در حوزه خود میتوانند کاندیدا معرفی نمایند، ولی هیچ کس نباید توقع داشته باشد که دیگران اظهارنظر و اظهار وجود نکنند.»(13)
پینوشتها: ــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی، ج3، ص1772.
2 ـ همان.
3 ـ اصل 115 قانون اساسی.
4 ـ ر.ک، رساله بدیعه، محمدحسین حسینی طهرانی، ص217 ـ 215.
5 ـ مبانی نظری قانون اساسی، شهید دکتر بهشتی، بنیاد نشر آثار و اندیشههای شهید بهشتی، ص36 ـ 33.
6 ـ مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی، ج3، ص1815.
7 ـ وصیتنامه سیاسی ـ الهی امام.
8 ـ صحیفه نور، ج11، ص85.
9 ـ همان، ص248.
10 ـ همان، ج15، ص60 ـ 58.
11 ـ همان، ص67.
12 ـ همان، ج18، ص263.
13 ـ همان، ج20، ص193.
احمد حیدری
منبع تبیان زنجان