معرفی وبلاگ
صفحه ها
دسته
سخن روز
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 297796
تعداد نوشته ها : 108
تعداد نظرات : 52
Rss
طراح قالب
GraphistThem272

 چه می شود روزی برسد که بساط منکران همه جمع شود و در مغازه های فریب فروشی شان تخته شود و غربت ما تمام شود و ما همراه رهبر عزیزمان و همگام همین دکتر مهربان و خوب و شجاع دکتر احمدی نژاد و یارانش و مومنان و شهیدان به سپاه دلدادگان شما بپیوندیم و تحت فرمان شما باشیم و مستقیما ...مستقیما از شما دستور بگیریم ؟

چه می شود روزی برسد که کانالهای تلویزیون و ماهواره ها تصویر زیبای شما را از کنار خانه ی کعبه به دل اهل جهان مخابره کنند ؟

چه می شود روزی برسد که جلوی گیشه های روزنامه فروشی ها ومجله ها ...در نمایشگاههای کتاب فقط و فقط یاد و نام و تصویر زیبای شما جلوه گری کند و دلبری کند ؟

وقتی رفتن یک مرد خدایی می تواند این همه دل را در سراسر جهان متوجه خود کند . چه میشود از اثر حضور شما  عقول بشری رشد کند و برای آمدن شما به خداوند متوسل شود ؟

چه می شود ما هم بفهمیم که بزرگترین دردمان درد فراق شماست و بزرگترین خسران زندگی مان آشنا نبودن با محبت شما و بزرگترین دعایمان دعا برای فرج شماو بزرگترین عمل صالح مان یاری شما با جهاد در راه خداو گذشتن از خود و دوری از گناه است ؟

چه می شود روزی برسد هر کانالی را که می گیریم از شما بگویند که امروز چه کردید و کجا رفتید وچه فرمودید و چقدر دل شکار کردید و با خود به دایره عشق الهی بردید؟

چه می شود اگر همه ی اس ام اس ها درباره شما باشد ؟

نقل همه ی محافل و مجالس زیبایی شجاعت وتدبیر ومدیریت شما باشد ؟همه سخنان شما را بشنوند و درباره امر و فرمان شما با هم صحبت کنند ؟

وآن خبر... آن خبر بزرگ... و آن تنها خبر بزرگ... که شایسته ی شنیدن و گفتن است فقط شما باشید و بس !

چه می شود دست از بازیهای کودکانه مقام پرستی هایمان برداریم و فقط به خاطر جهاد در راه حق و انجام وظیفه ای که از درک غربت و تنهایی شما بر دوش خود احساس می کنیم ....به صحنه بیاییم ...نه هیچ چیز دیگر.

چه می شود دستمال سبز را برای رای آوردن استفاده نکنیم و بلکه رای آوردن را وسیله ای برای بر افراشته شدن پرچم سبز ایمان در جهان قرار دهیم ؟

چه می شود روزی برسد که... نقل همه ی مجالس و محافل روی زیبای شما . اخلاق روشن شما . شرح مهربانی وخوبی و درایت و مدیریت و شجاعت شما و داستان تسلط شما بر امور جهان باشد ؟

چه می شود اگر درهیچ کانالی در جهان از خشونت و ظلم و ستم اثری نماند و گناه و زشتی و پستی را تزئین نکنند و به خورد مردم جهان ندهند وبه جایش هر روز و هر روز و هر روز شرح زیبایی مدیریت شما را ببینیم و بشنویم و بگوییم و بنویسیم و دیگر اثری از طاغوت ها و خودخواهان ومتکبران و کوتاه بینان در کانالها و دیدگان واندیشه هایمان باقی نماند؟

چه می شود که به مدد دعاهای شما مردم همه کشورهای جهان بپاخیزند و بیدار شوند  و بساط لشکر کشی ها و ادم کشی ها ی مدعیان و فریبکاران را در زباله دان تاریخ بریزند ؟

چه می شود روزی برسد که شیفتگان و شیدایان شما هر لحظه چشم شان به دیدار جمال زیبای شما روشن شود ؟

چه می شود گردن متکبران و قاتلان و جنایت کاران جهان زیر بار منت شما چنان بشکند که دیگر صدایی ازین ها به گوش نرسد و ادعای فریبکاری شان دلمان و گوش مان را مدام آزار ندهد ؟

چه می شود اگر عقل بشر دست از دامن مدعیان دروغین بردارد و به ریسمان الهی محبت شما دست دراز کند و برای آمدن شما بی تاب شود ؟

چه می شود که زمان وعده خداوند فرا برسد و ما در لحظه به لحظه های فتح و پیروزی سپاهیان شما  ودر گشود شدن درهای بسته ....با تمام توان یاری رسان شما باشیم ؟

 چه می شود که فتح و پیروزی آشکار شما را در تمام جهان ببینیم و فریاد تکبیرمان غلغله ای در عالم بپا کند ؟

چه می شود که این دلهای حسرت کشیده ی ماهم به جمع عاشقان شما... به جمع مجاهدان راه خدا پیوند بخورد ؟

ای مولای مهربان و ای سرور دلهای خوبان اهل جهان...

چه می شود که ما هم جزو آن دسته از خوبانی شویم که نظر مهربانی شما شامل حال قلبشان شده است  ؟

چه می شود که که ماهم لیاقت پیدا کنیم که برای یاری شما بپاخیزیم و مانند همه خوبان و پاکان از همه ی دنیاو اهل آن بگریزیم و به جهاد در راه خداوند بزرگ میل کنیم و به دامن امن عشق الهی پناهنده شویم و آنقدر دراین عشق بمانیم تا رگ رگ وجودمان عطر محبت و عشق را بگیرد و هر چیزی بجز این شور و شوق بلند و زیبا در دلمان بمیرد ؟

 

چه می شود اگر شما از میان این همه عاشق که دارید این روزها از سرتاسر جهان جمع می کنید ، از میان این همه دل که روز به روز در گوشه و کنار جهان می ربایید . از میان این همه مجاهد که هر لحظه برای یاری دین الهی تربیت می کنید . نظر لطفی هم به حال ما کنید ؟

چه می شود اگر نظر محبتی هم به این قیل و قال ماکنید ؟

چه می شود اگر ما را هم مشتاق این ضیافت و لایق این لقا کنید ؟

مولای مهربان من

می گویند هرکس که در افق معرفت شما سری بلند کرده و از جام وحدانیت و نور وکمال نمی چشیده چنان مست و دست افشان شده که از سر تمام هستی برخاسته و یک لحظه دیدار شما برای سر مستی صد ساله اش کافی بوده است !

مولای مهربان من.

می گویند هر آنکس که دنیا و هر چه در آنست در افق نگاهش فرو ریخته برای آنست که یک نیم شب وجودش شامل دعای شما شده !

چه می شود اگر به دعایی یا به لقایی دل غمدیده ی خاک خورده ی ما راهم شادکنید ؟

چه می شود دل های عزادار ویرانه نشین ما را هم آباد کنید ؟

مولای مهربان من.

می گویند که شما هزارو چهار صد سال است که برای نجات عقول بشری ازین خاک زدگی و ظلمت بی خدایی در حال تلاش و مجاهدت هستید و حتی نیم شب نیز از دعا برای هدایت بشر خواب به چشمان مبارکتان نمی آید  اما ما هنوز خوابیم و از شوق گناه و غفلت بی تابیم ! ای وای برما !

مولای مهربان من.

 چه می شود اگر از کوچه ی ما هم عبور کنید تا ما هم از صوت خوش مهربانی شما بیدار شویم تا دیگر هوای خوردن و خوابیدن در مزبله های دنیا پرستی از سرمان بیفتد  و بتوانیم متواضع و ساده  به تلاش و کوششی وقفه ناپذیر برای نجات مردمان جهان و دعوت اهل آن به سوی زیبایی راه شما مشغول شویم  ....

مولای مهربان من .

می گویند هر جا که ظلمی هست درین عالم دل شما به درد می آید و هر جا گناهی هست و هرجا انسانی از مبدا نورانی کمال و حقیقت جدا می افتد و در وادی های تاریک و ظلمانی سرگردان می شود دل شما برای هدایت او می تپد و شما بیش از ما گرفتاران مشتاق نجات و رهایی ما از بندهای ظلمانی نفسانیت هستید ! اما چه کنیم که سرگردانی ما در هزاران وادی حیرت و کثرت مانع این می شود که  عطراین همه مهربانی شما را استشمام کنیم وبرای حرکت به سوی روشنایی و ایمانی که  از خورشید وجود شما ساتع می شود اهتمام کنیم.

مولای مهربان من .

چه می شود که ما گمشدگان سر زمین های خود خواهی و نفس پرستی را به زلال مطهر نظر لطف خود یکباره از دغدغه های خاکی رها کنید و چشم دلمان را به دیدار جمال زیبای خود روشن فرمایید . تا بدانیم که درد اگر هست درمان آن فقط و فقط در دستان نورانی و متصل وصاحب قدرت شماست و هجری اگر هست در بی همتی و سستی ماست ....

مولای مهربان من .

تشنه این بادیه ی ظلمانی آیا دست چاره ای جز دست باقی مانده خداوند در روی زمین می شناسد ؟

نه حقیقتا که ...نه ما بدون یاری شما یارای حرکت در مسیر توحید و عدل  داریم و نه شما ما گمشدگان را تنها و غریب می گذارید .

اما ای مولای مهربان . چه می شود اگر این تشنگان وادی های دهشتناک خاک گرفته را با جرعه ای از سیمای ملکوتی خود دریابید ؟

چه می شود که امری بفرمایید و ما نیز همراه قیام کنندگان به عدل و پاکی کمرمان را زیر بار گناهان صاف کنیم و دلمان را جلا بدهیم و راه بیفتیم و به سوی شما بیاییم ؟

چه می شود که ازین همه خروار خروار خاک لحظات دوری از عشق الهی بیرونمان بکشید ودستان  عقل و فهم مان  را بگیرید و تا افق درک و معرفت زیبایی های الهی خود بالا بکشید ؟

چه می شود نام ما را هم در لیست قیام کنندگان و یاران و منتظران و مشتاقان  خود ثبت بفرمایید ؟

ما هم آخر دلی داریم که گه گاهی برای غربت بانوی عشق شکسته است ! و برای پهلوی آن یگانه مزد رسالت به درد آمده است !

 چه می شود اگر به حرمت همان دل شکستگی ها و به رنج همان دل خستگی ها که بدون شما لمس کردیم وچشیدیم و کشیدیم چشم های خاک گرفته و نشسته ی  ما را هم  به دیدارتان روشن کنید شاید که در شستشوی اشک هایی که ازشوق وصال شما می ریزیم . چشممان به باطن روشن این جهان الهی منور شود؟

مولای مهربان من چه می شود همراه تمامی مومنان تاریخ . همراه تمای عاشقان تاریخ . همراه تمام شیفتگان تاریخ . همراه تمامی موحدان تاریخ .ماهم از آن کسانی باشیم که شکوه فرمانروایی شما را در عرصه زمین جشن بگیریم و ماهم همراه همه ی مومنان و صالحان زمین ارزوی دیرینه کمال بشری را به هلهله و شادی بنشینیم .

مولای مهربان من .

چه می شود اگر خداوند دردهای دل مارا به دعای شما بشنود و به این همه رنج انسان ...به این همه بدون عشق ماندن بشر... به این همه سختی و فلاکت کفران ... پایان دهد ؟

مولای مهربان من.

چه می شود اگر خداوند منان توبه مارا بپذیرد و بیش ازین با هجران شما مجازاتمان نکند و بیش ازین ما را از درک لحظات خوش دیدار شما محروم نکند که ما اگر چه تشنگی بسیار کشیدیم اما زیاد پیمان وفا نبریدیم و کم حسرت نکشیدیم .

مولای مهربان من .

اگر فریاد نمی زنیم نه برای آن است که این درد را حس نمی کنیم .نه !

همه ما این درد را حس می کنیم و با سلول سلول وجودمان می چشیم اما نه نایی برای فریادمان مانده و نه رمقی برای اشک ریختنمان !!!  کمرمان زیر بار دوری از عشق خداوند خم شده و از بس که به خاک نگاه کردیم... چشممان با آسمان نامحرم شده ....

 اگر هیچ ناله نمی کنیم یا از فرط درد کرخ شده ایم و یا نمی دانیم که بدون شما چه کلاهی بر سرمان رفته و چه بازی خنده داری را زندگی می دانسته ایم .بدون انسان کامل زندگی چه معنایی دارد و چه لذتی ؟ هیچ!

مولای مهربان من .

 ما از اوج سرمای بی شما بودن خورشید را فراموش کرده ایم وگرنه مگر می شود بدون خورشید ماند وناله نزد و مگر می شود یکبار شما را دید و دیگر به چیزی کمتر ازین عشق قانع شد !

ما آب ندیده ایم مولاجان وگرنه به حکم فطرت ...شناگران ماهری هستیم !

 ما شیرین نچشیده ایم مولا جان  و گر نه به حکم فرهاد بیستون های بسیاری را تیشه خواهیم زد و گناهان بسیاری را از ریشه خواهیم کند !

مولای مهربان من.

اینکه فریادی نمی زنیم از فرط درد است نه از شدت غفلت . اینکه دادی نمی زنیم از شدت آنست که نمی دانیم با شما بودن چه عالمی دارد و آنهایی که تجربه کرده اند میگویند عالمی دارد که دیگر هیچ هیچ هیچ لذت دنیایی با یک لحظه از آن برابری نمی کند و ما مولا جان خیلی بیچاره ایم که بی شما مانده ایم و همین بی حالی مان تغاس و مجازات بیچارگی مان است .

مولای مهربان من

مولا جان چه می شود اگر ما را هم قبول کنید که با وجود همه کوچکی ها یمان در درگاه شما رفت و آمدی کنیم و هر از چند گاهی سلامی بدهیم و خودی نشان دهیم و طلب وصلی بکنیم؟

آخر ای مولای خوبان جهان  آیا برای اهل زمین بجز آن سببی که مایه اتصال زمین با آسمان است راه دیگری هست به سوی اسمان ؟

ما چه کنیم که زمینی هستیم اما دلمان هوای آسمان دارد و چه کنیم که در بند هزار خاصیت این چنینی هستیم اما عشق در جانمان ولوله می اندازد و چاره ای بجز پناه بردن به در خوبان جهان نمی دانیم؟  چه می شود که ما هم مثل همه خوبان حرکتی کنیم و شبی دست برآریم و دعایی بکنیم و غم هجران تو را چاره زجایی بکنیم؟....

مولای مهربان من

چه می شود که پیامی هم برای دل ما بفرستید و یادی هم ازین فقیری ما بکنید که به امر شما ما هم توان برخواستن و قیام به عدل و دعوت به راستی و حرکت به سمت تحقق آن جامعه ی جهانی بکنیم که در آن سرور و سید و سالار و مدیر و رهبر و فرمانروا و محبوب و جان جانان و مظهر عشق جاودان شما باشید و ما پروانه هایی شویم بر گرد رخ خوب شما و دلدادگانی پرتلاش و مصمم برای جلب رضایت محبوب شما ؟

مولای مهربان من

چه می شود بساط این دروغ بازی ها و دغل کاری ها و دنیا داری ها به حکم جمال چهره شما که حجت موجه ماست پایان یابد و دیگر هر روز و هرروز رنج آزار کشیدن از دست مدعیان دروغین و منکران بی دین را نچشیم و همه اهل جهان بدانند که منظور ما ازین همه تلاش و عشق چه کسی بوده است و کدام دلبر دل آرامی دل خوبان ما را ربوده است که این چنین بی تاب یاری او شده اند ؟

مولای مهربان من

چه می شود روزی برسد که بساط منکران همه جمع شود و در مغازه های فریب فروشی شان تخته شود و غربت ما تمام شود و ما همراه رهبر عزیزمان و همگام همین دکتر مهربان و خوب و شجاع دکتر احمدی نژاد و یارانش و مومنان و شهیدان به سپاه دلدادگان شما بپیوندیم و تحت فرمان شما باشیم و مستقیما ...مستقیما از شما دستور بگیریم ؟

و بگوییم این است ...این است همان صاحب قلب ها و فرمانروای دلهای خوبان همان مهدی صاحب زمان ....که شما حتی شنیدن نامش را هم طاقت نمی آوردید و دیدن کرامت و معجزاتش را در دلهای اهل جهان نمی فهمیدید ....

این است همان سرور و سالار و آقا و مولای ما که برای اعتلای هدف بلندش که همان نجات بشر است مدام در ابتدای هر سخنی می خواندیم اللّهم عجّل لولیّک الفرج ... و شما به ما می خندیدید و منکرمان می شدید !

مولای مهربان من

چه می شود که زیباترین رای گیری دنیا هرچه زودتر در قلب همه اهل جهان برگزار شود و در آن همه مردم جهان با قلب خود فریاد کنند که ما انسانهای قرن بیستم...

رای می دهیم که شما بالای سرمان باشید ...

و رای می دهیم  که شما بیایید ... 

و رای می دهیم که شما را ببینیم ....

و رای می دهیم صدای دلنشین شما را بشنویم ....

و رای می دهیم که تحت فرمان شما در آییم ....

و رای می دهیم  که حکومت زمین را به دست با کفایت شما بسپاریم ...

و رای می دهیم که شما ای سرور خوبان عالم و ای سید و سالار بنی آدم...

حکومت عالم را در دستان با کفایتتان بگیرید ...

و دیگر از آدمهای بد و خودخواه  و نفس پرست و حقیر اثری در مدیریت جهان  نماند و نغمه ای بجز عشق الهی و  عدالت و پاکی در زمین و زمان نماند ......

و ما پشت سر شما به همراه حضرت مسیح در بیت المقدس نماز عشق بخوانیم .

و بگوییم الحمدُ لله ربِّ العالمین................

آمین.یا رب العالمین.

اللهم عجل لولیک الفرج و النصر و الجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یدیه

منبع: سحریار

دسته ها :
جمعه اول 3 1388

مردم سالاری دینی» به عنوان بدیلی مناسب برای دموکراسی غربی در حکومت اسلامی مطرح است. الگوی رفتاری ای که در آن مردم مبنا و محور هستند و حکومت، نخبگان و مسئولان موظف هستند نسبت به ولی نعمت خود، سپاسگزار و خدمتگزار باشند، در عین حال مردم نیز با پای بندی به اصول و مبانی ارزشی، سعی در تحقق آرمانهای اسلامی و حاکمیت اندیشه اسلامی را دارند.
با پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1979 ،بزرگترین اتفاق قرن رخ داد . این اتفاق در مجموع نه سقوط شاه بود و نه برانداختن رژیم های2500 ساله ی شاهنشاهی بلکه ایجاد حکومتی اسلامی بر مبنای ارزشهای اصیل و بی بدیل اسلام بود که بر مبنای یک شعار محوری متحقق شد : «نه شرقی، نه غربی؛ جمهوری اسلامی». میشل فوکو در این مورد می گوید :«1979 ایرانیان نشان دادند که دوستی با شرق و غرب برایشان نه سودی ندارد و حتی برای آن ارزشی قایل هستند پس در عرض یکسال بهترین دوست آمریکا، بد ترین و قوی ترین دشمن آمریکا شد. »(1)
همه چیز انقلاب مدیون همین شعار است. شعاری که ضمن نفی صریح حاکمیت طاغوت و ابر قدرت های استکباری، بر مبنای مدل مردم سالاری دینی شکل گرفته و از آزادی همراه با استقلال از دون الله سخن می گوید.
در واقع این مدل با تاکید بر کرامت انسانی و مسیری که انسان در راه تعالی و از میان جامعه می پیماید، تصریح می کند: تعالی بوسیله همکاری مردم در قالب سازمان یافته حکومت و پیروی از احکام خالق دنیا و آخرت امکان پذیر است و هر مسیر دیگر به غیر از این سرنوشتی جز شکست و عقبگرد از ارزشهای انسانی ندارد.
البته بحث از جایگاه و نقش مردم در تاسیس حکومت و نحوه اداره جامعه، از جمله مباحث مهمی است که ریشه های تاریخی عمیقی در قلمروی سیاست و حکومت در جوامع مختلف دارد. در این میان جریان اندیشه سیاسی غرب با بهره مندی از امکانات سخت افزاری و نرم افزاری توانسته دیدگاه خود را بر سایر واحدهای سیاسی تحمیل نماید، به گونه ای که اصطلاحات و آموزه های غربی در نظام های سیاسی مختلف به کار گرفته شده است.
دموکراسی نیز سرگذشتی اینچنین دارد و ملاحظه می شود که غرب در نظر دارد آن را به عنوان تنها روش حکومتی مطلوب بر انسان معاصر تحمیل نماید. «دموکراسی» که از حیث معنایی از آبشخور «لیبرالیسم» تغذیه می نماید و مبتنی بر آموزه های سکولاریزم و اومانیسم است، الگوی پیشنهادی بلکه تحمیلی غرب برای کلیه نظام ها شده تا سیطره ای را که «فرانسیس فوکویاما» برای «لیبرالیسم سرمایه داری» وعده داده بود، محقق سازد.(2)
«دموکراسی» از این منظر روشی به حساب می آید که جامع ارزشهای سکولار غربی در اداره جامعه است و لذا هرگونه تعرض و نقد و انتقادی نسبت به آن با حربة «استبداد»، سرکوب شده و سعی می گردد تا از آن «تابویی» تازه برای انسان قرن بیست و یکم، فراهم آید. این در حالی است که با توجه به تنوع مبانی ارزشی و فرهنگی، نظام های سیاسی مختلف باید در مقام طراحی الگوهای عملی بومی ویژه خود برآیند و با پرهیز از تقلید کورکورانه، نظام سیاسی مطلوب خویش را بیابند.
مطابق دیدگاه دوم، «دموکراسی» از آن حیث که به نفی مبانی الهی و آسمانی سیاست نظر دارد، نمی تواند مبنای عمل سیاسی در جوامع «دین محور» - و از آن جمله اسلامی - قرار گیرد و البته به معنای نفی جایگاه و نقش ضروری مردم در حکومت نمی باشد، چرا که می توان به الگوی سومی دست یافت که در آن ضمن پاس داشتن حقوق و شأن و منزلت مردم در اداره جامعه، حرمت ارزشها و اصول دینی نگاه داشته شده و به نوعی مردم سالاری در ذیل اصول و قوانین دینی منجر می گردد.(3)
در واقع، طرح مفهوم «مردم سالاری دینی» به این معناست که «جامعه اسلامی، نه الگوی استبدادی و نه الگوی دمکراتیک غربی را گردن ننهاده و به الگوی بدیل دیگری رسیده است که از سنخیت و تناسب بیشتری با جامعه اسلامی برخوردار است. در این نوشتار به معنا، مبانی و اصول «مردم سالاری دینی» در دیدگاه مقام معظم رهبری بعنوان نظریه پرداز «مردم سالاری دینی»، اشاره می شود تا «دیدگاه بدیل اسلامی» در مقابل «دموکراسی غربی» بازنموده شود.
الف) روش شناسی
هر الگوی حکومتی، مبتنی بر روشی است که در آن، حد و حدود حاکم و مردم، تعریف شده است. بر این اساس حکومت اسلامی نیز نسبت به مقوله «روش» حساس بوده و موکدا بیان می دارد چنان نیست که بتوان از هر روشی برای اداره جامعه اسلامی بهره جست.
مقام معظم رهبری با اشاره به «ارزش محور» بودن، روشها از دیدگاه اسلامی، بیان داشته اند:
«روشهایی که برای کسب قدرت و حفظ آن به کار گرفته می شود، باید روشهای اخلاقی باشد. در اسلام، کسب قدرت به هر قیمتی وجود ندارد... در اسلام روشها خیلی مهم اند. روشها مثل ارزشها هستند. امروز، اگر می خواهیم حکومت ما به معنای حقیقی کلمه، اسلامی باشد، بدون ملاحظه باید در همین راه حرکت کنیم».(4)
پس پذیرش «دموکراسی» باید با عنایت به ملاحظات ارزشی آن صورت بگیرد و چنان نیست که حکومت اسلامی، در «روشها» تساهل نموده، هر روشی را بتواند مبنای عمل قرار دهد. افزون بر این، ایشان بر این باورند که در روش «دموکراسی غربی» بر خلاف آنچه گفته می شود، حق مردم ادا نشده و در عمل، «مردم» چنان که باید و شاید در تعیین سرنوشت خود سهیم نیستند.(5) رهبر انقلاب از فعالیت های مزورانه کانونهای تبلیغاتی غرب و تلاش گسترده آنها در تحریف افکار عمومی، چنین نتیجه می گیرند:
«دموکراسیهای غربی در عمل نشان دادند که ادعای مردم سالاری در آن، یک حقیقت جدی نیست».(6)
برای این منظور، ضمن اشاره به کاستی های فزاینده این روش به طور مشخص، جریان دموکراسی را در آمریکا - مهد دموکراسی- به نقد کشیده با اشاره به انتخابات ریاست جمهوری در این کشور و تلاش آشکار مجامع رسمی و غیر رسمی در تحریف رأی مردم می گویند:
«آنچه امروزه مسلم می شود فهمید این است که این دموکراسی که سردمداران رژیم آمریکا از آن دم می زنند، افسانه ای بیش نیست، حقیقی نیست. نشانه اش این است که این دموکراسی با چنین موانع روبرو می شود. یعنی با تقلب های بزرگ و تعیین کننده که راه حل و علاجی هم برای آن وجود ندارد».(7)
بنابراین «روش دموکراسی» از آنجا که در عمل، ملتزم به شعارهای مردم سالارانه خویش نیست، نمی تواند برای حکومت اسلامی اعتبار داشته باشد. به عبارت دیگر حکومت اسلامی از آنجا که ملتزم به رعایت جایگاه عالی مردم در امر حکومت است، نمی تواند «دموکراسی غربی» را بپذیرد. در واقع وقتی سران آمریکا بطور صریح و با روی کار آمدن دولت مردمی حماس در فلسطین مطرح می کنند که دموکراسی دو نوع است: خوب و بد؛ و دموکراسی فلسطین بد است. و یا اینکه هر ساله علیه دولت های مردمی و مستقل جهان اقدام های خصمانه روا می دارند نشان می دهد که اساسا دموکراسی مدل ثابت و مصلحت آمیزی برای بشریت نیست بلکه ظرفی است برای مفاهیم استکباری- استثماری.
البته چنان نیست که نفی «دموکراسی غربی» از سوی حکومت اسلامی به معنای گرایش آن به سوی الگوهای استبدادی باشد. علت نیز آن است که اولا دموکراسی غربی مرز واضحی با استبداد ندارد و در بهترین حالت ممکن استبداد اکثریت محسوب می شود. ثانیا دین اسلام ذاتا هر گونه خود رایی انسانی را بر نمی تابد زیرا مصداقی از طاغوت خواهد بود.
«دین در خدمت سیاست های سلطه طلبانه قرار نمی گیرد، بلکه حوزة سیاست و اداره امور جوامع را جزیی از قلمرو خود می داند».(8)
در فراز فوق که خطاب به رهبران مذهبی و روحانی جهان حاضر در اجلاس هزاره می باشد، اصطلاح عام «دین» به کار رفته است که دلالت بر جوهره غیر تحمیلی و ضد طاغوتی کلیه ادیان دارد. بدیهی است که دین الهی با ورود به عرصه سیاست نیز، خصلت غیرتحمیلی خود را حفظ کرده و نه تنها مؤید «دیکتاتوری» و «استبداد» نخواهد بود بلکه مبارزه با آن را در سرلوحه اعمال سیاسی خود خواهد داشت. بر این اساس، حکومت اسلامی از آنجا که مبتنی بر گفتمان سیاسی ویژه ای است که با گفتمان سکولاریستی و اومانیستی غرب سازگاری ندارد، همان گونه که نمی توان روش دموکراسی را پذیرا شود، نمی تواند «تحمیل گری» و «استبداد» را پیشه نماید:
«نظام اسلامی بر خلاف نظام های دیگر، نظام زورگویی، تحکم، تحمیل فکر و اندیشه بر مردم نیست».(9)
اسلام الگوی تازه ای را مد نظر دارد که از آن به «مردم سالاری دینی» تعبیر می شود. به همین خاطر است که «مردم سالاری دینی» را چیزی متفاوت با «دموکراسی غربی» تعریف کرده و معتقد هستیم که معادل قرار دادن آن با «دموکراسی» از حیث معنایی به هیچ وجه صحیح نیست.
از دیدگاه رهبری، حکومت اسلامی در امر اداره جامعه، روش خاص خود را دارد و چنان نیست که بتواند با بکارگیری «روشهای غربی» به اهداف خود نایل آید. علت این امر نیز در ارزش مدار بودن روشهاست و این که هر روشی، مبتنی بر ارزشهایی است که کاربرد آن را محدود می سازد. بنابراین از آنجا که حکومت اسلامی، ارزشهای خاص خود را دارد، بدیهی است که باید روش حکومتی ویژه ای نیز داشته باشد. این روش در عین مخالفت با دموکراسی غربی، با استبداد و دیکتاتوری نیز تضاد دارد و ایشان از آن به «مردم سالاری دینی» تعبیر نموده اند، روشی تازه و نو که می تواند در تحلیل نظام های سیاسی به عنوان یک روش مستقل وجدید، مورد توجه قرار گیرد:
«امروز مردم سالاری دینی در نظام جمهوری اسلامی ایران، حرف نو و جدیدی است که توجه بسیاری از ملت ها، شخصیت ها و روشنفکران عالم را به سوی خود جلب کرده است».(10)
ب) ابعاد مردم سالاری دینی
غالبا در تحلیل های مربوط به «مردم سالاری» به تعداد و دفعات برگزاری انتخابات در یک واحد سیاسی اشاره می شود و از میزان رجوع نظام سیاسی به آرای عمومی، قوت و یا ضعف «مردم سالاری» را در آن نظام، نتیجه می گیرند. حال آن که، «مردم سالاری دینی» آن گونه که در کلام رهبری مورد توجه قرار گرفته، چیزی فراتر از برگزاری انتخابات است و «تحقق خواست واقعی» مردم را نیز شامل می شود. به عبارت دیگر، مردم سالاری دینی دارای دو بعد است:
اول) بُعد تأسیسی
بدین معنا که مردم با حضور در صحنه و در کنار صندوقهای رأی، در بنای نظام سیاسی و تعیین افرادی که باید مناصب و مسئولیت ها را عهده دار گردند، سهیم شده و در شکل دهی به امور اجرایی کشور، مشارکت می جویند.(11)
دوم) بُعد تحلیلی
بدین معنا که بین نظام سیاسی تأسیس شده و مردم، نوعی ارتباط معنوی برقرار باشد که مردم، مجریان و نظام حاکم را تحقق بخش خواستها، آرمانها و اهداف عالی خویش ببینند و بدان «عشق» ورزیده و موضوع «ایمان» مردم است.(12)
تنها در چنین صورتی است که ارتباطی وثیق بین حکومت و ملت پدید می آید که در آن نظام سیاسی نه تنها متکی به آرای عمومی است بلکه افزون بر آن، مورد علاقه و مایه اطمینان خاطر آنها می باشد. جمع بین این دو بعد، ویژگی بارز مردم سالاری دینی است، به گونه ای که می توان آنرا معیار کارآمدی برای تمییز «مردم سالاری دینی» از «دموکراسی» به کار گرفت. اگر از «ارزش محوری» و «التزام به آرمان های دینی» به مثابه مبانی مردم سالاری دینی، سخن به میان می آید، تماما ریشه در این واقعیت دارند و چنانچه این معنا درک نشود، فهم مردم سالاری دینی با مشکل مواجه می گردد.
مراجعه حکومت اسلامی به مردم، از سر اضطراب نبوده و «مردم سالاری دینی»، نه یک روش موقتی بل اصلی در حکومت داری است که ریشه در حکومت نبوی و علوی دارد(13) و بدین خاطر است که مقام معظم رهبری از آن به عنوان «بهترین روش» حکومتی در اسلام یاد کرد، اظهار می دارند:
«نظام مردم سالاری دینی، بهترین مارک و روش برای آگاهی دولتمردان نظام اسلامی از وظایف خود است».(14)
ج) اصول «مردم سالاری دینی»
«مردم سالاری دینی» به مثابه یک روش در اداره جامعه اسلامی، مبتنی بر اصولی است که به تفریق در فرمایشات مقام معظم رهبری آمده اند:
اصل اول) رضایت مردم
حکومت اسلامی در بیان و عمل، چنان است که رضایت شهروندان را جلب می نماید و همین رضایتمندی پشتیبان حکومت در مقابله با مشکلات می باشد. مردم در حکومت اسلامی، خود را ولی نعمت و مملکت و حکومت را متعلق به خود می دانند لذا تلاش نظام در جهت تحقق آرمانها و شعارهای بیان شده را مطابق با خواست های خود یافته، از آن کمال رضایت را دارند:
«در نظام اسلام، کشور متعلق به مردم، واصل، مردم است».(15)
«رضایت مندی» در این مقام، گسترة وسیعی را شامل می شود که بارزترین نمودهای آن که در کلام رهبری بر آنها تاکید رفته است، عبارتند از:
1 - خدمتگزاری به مردم
نظام سیاسی، موظف است به نیازهای مشروع مردم پاسخ گوید و کار در راه خدا و برای خدمت به مردم را سرلوحه اعمال خود قرار دهد. اهمیت «خدمتگزاری» تا بدانجاست که مقام معظم رهبری از آن به مثابه «عبادت» یاد کرده که حکومت با بسیج تمامی توانائیهایش در تحقق آن کوچکترین کاهلی نباید روا دارد:
«تکلیف و وظیفه مسئولان در نظام جمهوری اسلامی ایران، بکارگیری تمام توان برای خدمت به مردم است».(16)
2 - خلوص در خدمتگزاری
در نظام اسلامی، کارگزاران، نه تنها مکلف به رفع نیازمندیهای مردم هستند، بلکه افزون بر آن موظفند این کار را بدون هیچگونه منتی به انجام رسانند. به عبارت دیگر، نظامی مبتنی بر مردم سالاری دینی است که در آن، رسیدگی به حوائج مردم بدون منت، صورت پذیرد و چنانچه کارگزاران اسلامی در رسیدگی به احوال مردم، رعایت این اصل را ننمایند، اگر چه به مشکلات مردم رسیدگی کرده اند، اما حقیقت مردم سالاری دینی را درک ننموده اند.
«منت نگذاشتن به مردم در قبال کارهای انجام شده، مبالغه نکردن در گزارش عملکردها، پرهیز از دادن وعده های بدون عمل، خودداری از خودمحوری و خودخواهی در قبال مردم، و ندادن دستور و امر و نهی به مردم به واسطه برخورداری از مقام و منصب، تلاش برای کسب رضایت مردم و خودداری از کسب رضایت صاحبان قدرت و ثروت، از جمله وظایف مهم مسئولان نظام اسلامی است».(17)
بنابراین اولین اصلی که «مردم سالاری دینی» بر آن استوار است، کسب رضایت مردم است و برای این کار، نظام باید بتواند خالصانه به پی گیری امور مردم بپردازد و از این طریق، تصویری زیبا از نظامی خدمتگزار را به نمایش گذارد. رهبر انقلاب این معنا از خدمتگزاری را به مثابه یک اصل از «مردم سالاری دینی» کراراء مورد توجه قرار دارد، در جائی به صراحت اظهار داشته اند:
«در نظام مردم سالار دینی، رسیدگی به امور مردم، تأمین رفاه و آسایش و حل مشکلات آنان،... یک اصل مهم است».(18)
اهمیت این اصل تا بدانجاست که ایشان در تقسیم بندی وجوه دوگانه «مردم سالاری دینی» به دو وجه تأسیسی و تحلیلی(19) خدمتگزاری را تجلی عینی و واقعی وجه تحلیلی دانسته و از آن به عنوان عاملی مهم در تقویت پیوند بین ملت و دولت یاد کرده و حتی بر وجه تأسیسی، راجع می دانند:
«وجه دیگر نظام مردم سالاری دینی، وظایف جدی مسئولان و دولتمردان در قبال مردم است. تبلیغ و جنجال برای گرفتن رأی از مردم و سپس به فراموشی سپردن آنان و عدم پاسخگویی به مردم، با مردم سالاری دینی سازگار نیست».(20)
چنان که از عبارت فوق برمی آید، یک نظام مردم سالار از دیدگاه اسلام، نظامی است که افزون بر اتکا بر آرا عمومی نسبت به تعهداتش در قبال مردم، وفادار بوده و به صرف «وعده دادن»، بسنده ننماید. چنین خط مشی است که رضایتمندی مردم را به ارمغان آورده و رضایت خالق را نیز کسب می نماید. اجتماعی این دو رضایتمندی (خالق و مخلوق) است که جوهره منحصر بفرد مردم سالاری دینی را شکل می دهد:
«رضایت خداوند و مایه افتخار نظام جمهوری اسلامی، کار برای خدمت به مردم است».(21)
اصل دوم) ارزش مداری
ایجاد تقابل بین خواست مردم و اراده الهی، از جمله دستاوردهای شوم عصر روشنگری و قرون وسطی در غرب می باشد که به صورت ناشایسته ای به حوزه سایر ادیان - و از جمله اسلام - تسری داده شده است.(22) این در حالی است که در نگرش اسلامی، مردم سالاری به هیچ وجه به معنای نفی «ارزش مداری» نبوده و در حقیقت، حقوق توده های مسلمان، مد نظر می باشد و این تصور که می توان ایمان و ارزشهای دینی مردم را به بازی گرفت و با طرح دموکراسی به جنگ مبانی ارزشی نظام سیاسی اسلام رفت باطل بوده، با معنای «مردم سالاری دینی» همخوانی ندارد. به همین خاطر است که رهبر انقلاب صراحتا در تبیین معنای واقعی مردم سالاری دینی و با تاکید به بعد ارزش محورانه آن اظهار می دارند:
«نباید عده ای تصور کنند که افکار عمومی، یک منطقه آزاد است که بتوان به ایمان، عواطف، باورها و مقدسات مردم با تحلیل های غلء شایعه سازی و تهمت و دروغ، آسیب رساند.»(23)
به عبارت دیگر، در اندیشه سیاسی اسلام، همه - اعم از حاکمان و مردم - موظف هستند تا به ارزش ها و احکام الهی گردن نهند و چنان نیست که کسی و یا گروهی بتوانند پای خود را فراتر از حدود الهی گذارند.
بر این اساس، مردم سالاری دینی در چارچوب اصول و ارزشهای اسلامی، معنا و مفهوم می یابد. در خصوص دموکراسی نیز این مطلب صادق است و مشاهده می شود که ارزشهای حاکم در گفتمان سیاسی غرب، تماما در الگوی غربی از دموکراسی، تجلی دارند. لذا چون گفتمان سیاسی، تغییر کند معنای مردم سالاری نیز تحول می یابد ولی در هر حال، معنا مبتنی و ملتزم به متن و گفتمانی است که واژه از آنجا روییده است. با عنایت به همین مطلب فلسفی است که رهبر انقلاب، گفتمان اصلی جامعه را گفتمان اسلامی ارزیابی می کنند:
«تلاشهایی می شود که مسایل غیر اصلی، اصلی وانمود شود، خواسته های غیر حقیقی یا حقیقی اما درجه دو به عنوان گفتمان اصلی ملی وانمود بشود. لیکن گفتمان اصلی این ملت اینها نیست. گفتمان اصلی ملت، این است که همه، راههایی را برای تقویت نظام، اصلاح کارها و روشها، گشودن گره ها، تبیین آرمانها و هدفها برای آحاد مردم، استفاده از نیروی عظیم ابتکار و حرکت و خواست و انگیزه و ایمان این مردم و راه به سمت آرمانهای عالی این نظام که همه را به سعادت خواهد رساند، پیدا کنند.»(24)
به عبارت دیگر خواست «مردم»، تحقق نظام اسلامی است، نظامی که در آن، ارزشهای اسلامی، حاکمیت دارند و این خواست است که حیطه و گستره مردم سالاری را مشخص می سازد.
«هدف انقلاب اسلامی، تحقق نظام اسلامی و خواسته مردم، ارائه صحیح تفکر اسلامی و تعمیق آن در جامعه است.»(25)
بنابراین «چارچوب ارزشی» همچنان حفظ شده و «مردم سالاری دینی» هیچگاه از در تعارض با دین و ارزشها و اصول آن در نمی آید. همین معنا از مردم سالاری دینی است که به طور مشخص آنرا از دموکراسی غربی جدا می نماید. در «مردم سالاری دینی»، خواست مردم، متوجه تحقق و تحکیم مبانی و اهداف عالی دین است و چنان نیست که بر نفی و یا تضعیف آن تعلق بگیرد که در آن صورت، مردم سالاری، محتوای ارزشی خود را از دست می دهد و اطلاق وصف دینی بر آن صحیح نیست. تاکید مقام معظم رهبری بر ضرورت پاسداشت ارزشهای دینی توسط مسئولان و آحاد ملت، با تاکید بر همین وجه از مردم سالاری دینی صورت پذیرفته است و این که در حوزه ارزشهای جای تسامح و مجامله ای وجود ندارد:
« مسئولان به نام اسلام، برای اسلام، با پیام اسلام، شجاعانه، قدرتمندانه و بدون ملاحظه از این و آن، هم موضع گیری کنند، هم حرف بزنند و هم عمل بکنند. مردم عزیزمان و بخصوص جوانها هم به برکت غدیر، بدانند این راهی که اسلام و قرآن و خط غدیر، ترسیم کرده، یک راه روشن است. راهی است که با استدلال و فلسفة محکم ترسیم شده و روندگان بسیار بزرگ و عظیم المنزلتی پیدا کرده است.»(26)
حکومت اسلامی از آنجا که مؤید به تأیید الهی و تاسیس مردمی است، موظف است در هدایت جامعه بکوشد و تلاش در این زمینه، جزء رسالتهای خطیری است که رضایت خالق و مخلوق را بدنبال دارد. به عبارت دیگر، چارچوب و مبانی ارزشی که ترسیم شده، هم دولت و هم ملت، مکلف به اجرای آنها هستند و حکومت دینی و مردم سالاری دینی، در پرتو آن اصول، قابل درک و معنا هستند:
«بنای حکومت اسلامی، این است که مردم را از ظلمات به نور ببرد... اراده دین (این) است که انسان را از ظلمات خودخواهی، خودپرستی، شهوت، محصور بودن در مسایل شخصی، خارج کند و به نور ببرد. نور اخلاص، نور صفا، نور تقوا،... اگر این طور شد، جامعه، نورانی خواهد شد.»(27)
اصل سوم) حق مداری
مراجعه به رای مردم و تلاش در راستای پاسخگویی به نیازمندیهای مشروع ایشان، که دو بعد مهم مردم سالاری دینی را تشکیل می دهد، از آن رو، ضروری است که خداوند، مردم را در این دو زمینه، صاحب حق قرار داده است. بنابراین نظام اسلامی، نه از باب لطف بلکه از باب وظیفه، مردم سالاری دینی را گردن نهاده و به اجرا می گذارد:
« در نظام اسلامی، اداره کشور به معنای حاکمیت کسی یا کسانی بر مردم و حق یک جانبه نیست بله حق دو جانبه است و حق طرف مردم، کفة سنگین تر آن است.»
تعبیر فوق با صراحت بر جایگاه مردم دلالت دارد و این که حق مردم در مقام مقایسه با حق کارگزاران به مراتب بیشتر است، بنابراین توجه به خواست و رسیدگی به نیازهای مردم، یک وظیفه است. مردم سالاری دینی در این معنا، دلالت بر «صاحب حق» بودن مردم دارد و نظام، موظف است حق مردم را ادأ نماید و در غیر آن صورت باید در پیشگاه مردم و خداوند پاسخگو باشد.
اصل چهارم) دشمن ستیزی و قاعده ی نفی سبیل
یکی از اساسی ترین مبانی مردم سالاری دینی و جزءاول حاکمیت جمهوری اسلامی، برائت جستن از هر قدرت طاغوتی و هر چه مصداق دون الله قرار می گیرد. بزرگترین طاغوت نیز در زمان کنونی «آمریکا:شیطان بزرگ» است که تبری از وی و هم پیمانان وی به منزله ی تبعیت از قاعده ی نفی سبیل است.
در واقع این دشمنی، از یک طرف مبتنی بر احکام اسلامی است و از طرف دیگر یک واکنش منطقی هر ملت و امتی است که استقلال و عزتش برایش اولویت اوَلی دارد. «دشمنی ایران اسلامی با آمریکا و صهیونیسم مبتنی بر اصول منطقی و مبانی اسلامی است .» (28)
در این مسیر رهبر انقلاب اسلامی با یادآوری سخنان اخیر مقامات آمریکایی مبنی بر صدور قطعنامه ضد ایرانی (قطعنامه به ظاهر ضد هسته ای 1803) برای جلوگیری از شرکت مردم در انتخابات مجلس افزودند: کسانی که مدعی دمکراسی هستند به صراحت با دمکراسی و انتخابات در ایران دشمنی می کنند چرا که می دانند مردمسالاریِ نظام اسلامی زمینه ساز قدرت و پیشرفت ملت ایران است اما مردم آگاه و شجاع ایران، همچون همه رویدادهای مهم پس از انقلاب، این بار نیز پرشورتر از گذشته در انتخابات شرکت می کنند و نقشه های زورگویان بین المللی را «برای تضعیف نظام اسلامی و افزایش فشار به ایران»، خنثی خواهند کرد.
رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به ضرورت مرزبندی روشن مجموعه های سیاسی با بیگانگان خاطرنشان کردند: «خوشبختانه بجز اقلیتی کوچک، مجموعه های سیاسی کشور درباره مبانی اسلام و انقلاب اتفاق نظر دارند اما در مقابل دشمن، باید رودربایستی و ملاحظه را کاملاً کنار گذاشت و با روشن کردن مرزها، فقط ملاحظه خدا و ملت را کرد و این، یک شاخص است.(29)
لذا یکی از نشانه های مهم انحراف از مردم سالاری دینی عدم شور عملی دشمن ستیزی است و هم اکنون مهمترین دشمن آمریکا ست و «حمایت امریکا از هرکسی در ایران یک ننگ است.» همچنین مقام معظم رهبری در این مورد می افزایند :«هم مردم و هم آن دسته ای که رئیس جمهور امریکا از آن اعلام حمایت کرده است باید فکر کنند که چرا امریکا می خواهد از آن دسته حمایت کند و آن دسته چه نقصی داشته که امریکا را به فکر حمایت از آن انداخته است.»(30)
اصل پنجم) قانون محوری
از آنجا که شیرازه امور و انسجام ملی در گروه التزام به قانون و رعایت حدود قانون می باشد، مردم سالاری نیز نمی تواند به نوعی تعریف شود که نقض قانون و چارچوب اصلی نظام را نتیجه دهد. بدین علت است که رهبری با اشاره به اهمیت قانون در حیات جمعی و تاکید بر مبنایی بودن «اصل قانونگرایی» در تحقیق شعار اساسی «عدالت» می گویند:
«توسعه همه جانبه و پیشرفت کشور بدون عدالت، امکان پذیر نیست و عدالت تنها با استقرار قانون، تحقق می یابد.»(31)
بدین ترتیب بر یکی از اصول مهم «مردم سالاری»، یعنی رعایت قانون در وجوه مختلف آن - اعم از تنظیم روابط فیمابین مردم و روابط مردم با حاکمان - انگشت می گذارند، از این منظر، همگان ملزم و متعهد به اجرای اصول قانونی هستند که به تأیید شرع و نمایندگان مردمی رسیده است. ایشان در واکنش به درخواست گروهی که زمزمه تغییر در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را درانداخته بودند و طرح همه پرسی را برای این منظور ارایه داده بودند، چنین اظهار داشتند:
«در قانون اساسی، بیشتر از همه چیز، نقش اسلام و منبعیت و منشأیت اسلام برای قوانین و ساختارها و گزینشها مطرح است و ساختار قانون اساسی بایستی به طور دقیق حفظ شود... قانون اساسی، میثاق بزرگ ملی و دینی و انقلابی ماست. اسلامی که همه چیز ما اسلام است در قانون اساسی، تجسم و تبلور پیدا کرده است.»(32)
بنابراین چنین می توان نتیجه گرفت که مردم سالاری دینی به هیچ وجه با اصول و مبانی قانون اساسی که به صراحت بر «لایتغیر» بودن آنها در قانون اساسی تاکید رفته است، نمی تواند از در تعارض درآید. به عبارت دیگر، مردم سالاری در درون این اصول و نه در ورای این اصول، از دیدگاه اسلامی معنا شده و قابل قبول می باشد. رعایت همین اصول قانونی است که سلامت مردم سالاری را تضمین می کند و آن را از افتادن در ورطه های خطرناکی که ممکن است به انهدام کل نظام سیاسی منجر شود، باز می دارد. رهبر انقلاب با عنایت به همین اصل است که رعایت اصول قانونی و پرهیز از تبعیض، باندبازی و منفعت طلبی را به عنوان رسالتی خطیر در تایید مردم سالاری دینی، مورد توجه قرار داده، اظهار می دارند:
«ایجاد فرصت و امکانات اقتصادی برای دوستان و خویشان از کارهای ضد مردم سالاری دینی و یک فساد است که باید با آن مقابله شود.»(33)
نتیجه
مردم سالاری دینی، اصطلاح تازه ای در گفتمان سیاسی دنیا است که در بستر مبانی سیاسی اسلام و متأثر از آموزهای نبوی و علوی، روییده و بر آن است تا ضمن پاسداشت حقوق مردم در حوزه سیاست و اداره امور جامعه و پرهیز از الگوهای حکومتی استبدادی، رعایت اصول و مبانی ارزشی را بنماید و بدین ترتیب نظام اسلامی را از الگوهای سکولار غربی تمییز دهد. برای این منظور در حکومت اسلامی، روش نوینی مورد توجه قرار گرفته که نه استبدادی و نه لیبرالی است. مقام معظم رهبری از این روش حکومتی به «مردم سالاری دینی» تعبیر نموده اند:
«مردم سالاری دینی، دارای دو وجه است که یک وجه آن نقش مردم در تشکیل حکومت و انتخاب مسئولات و وجه دیگر آن رسیدگی به مشکلات مردم است که بر همین اساس، مسئولان باید مشکلات مردم را به طور جدی پیگیری و رسیدگی نماید.»(34)
به عبارت دیگر در نظام «مردم سالاری»، نه تنها در حضور توده ای میلیونی بر سر صندوقهای رأی، تجلی می یابد بلکه افزون بر آن، در تلاش پیگیر نظام در خدمتگزاری به مردم نیز قابل رؤیت است. در این تعریف از مردم سالاری، مردم شأن و منزلتی برتر از آنچه در دموکراسی غربی دیده شده، می یابند. در این تعریف از مردم سالاری، ملل فرهیخته و آگاه، مستحق «توجه» و لحاظ شدن آرا و اندیشه هایشان در امر حکومت می باشند لذا حکومت اسلامی که نتیجه قیام آگاهانه مردمی شجاع و غیرتمند است، نمی تواند «مردم سالار» نباشد. تاکید مقام معظم رهبری بر عنصر آگاهی و ضرورت توجه و پیروی از آرمانهای عالی مردم از سوی مسئولان و حتی روشنفکران، دقیقاء به همین خاطر است.
«ملت ایران نیرومند و تواناست. چرا؟ چون ملتی است دارای هوش، استعداد و دارای نسل بزرگی از جوانان در این دوران معاصر که خود، سرمایه بسیار عظیمی است... ملت مؤ منی است.»(35)
«دشمن در تلاش است با سلب اعتماد به نقش دانشگاهیان، تئوریهای ترجمه ای را در ذهن آنها رسوخ دهد و آنان را از مردم جدا سازد که مهمترین راه مقابله با این تلاشها، حفظ ارتباط و پیوستگی فکری دانشجویان و دانشگاهیان با مردم و تمسک هر چه بیشتر آنها به ریشه ها و اصول انقلاب اسلامی است.»(36)
تمجید رهبری از ملت و توصیه ایشان به نخبگان جامعه به پیوستگی و نزدیکی با توده ها، وجه بارز این مردم سالاری است. تاکید بر هوشیاری و پیشگامی مردم در مقایسه با مسئولان و نخبگان، در واقع بیانگر جوهره «مردم سالاری دینی» می باشد که نزد اندیشه گران غربی - بویژه پیروان مکتب نخبه گرایی - چندان پذیرفته نیست.
«مردم از همه مسئولان، جناحها و احزاب جلوتر هستند.»(37)
البته همانگونه که بیان شد، مردم سالاری دینی چنانکه جانب رضایت مندی مردم را نگاه می دارد از چارچوب مبانی و اصول قانونی جامعه نیز پا را فراتر نگذارده و در واقع بسان خواست مردم مسلمان تجلی می نماید که خواهان تحقق آرمانهای عالیه اسلامی هستند. این گونه از مردم سالاری که با ارزش محوری، عجین می باشد، پشتوانه عظیم برای حکومت اسلامی به شمار می آید که امکان رفع کلیه مشکلات و کاستی ها را در راستای تحقق یک جامعه اسلامی اصیل می داند:
«نظام اسلامی با پشتوانه عظیم و بی نظیر حمایت ملت، استحکام ساختاری و تشکیلاتی خود و احساس وظیفه مسئولان در برابر پروردگار قادر است تمامی مشکلات و چالشهای موجود را بخوبی حل کند و دوران جدید را در تاریخ این سرزمین رقم زند.»(38)
و این واقعیتی است که نظام جمهوری اسلامی ایران به عنوان نظامی که مردم سالاری را به عنوان بازوی مؤید «ارزش مداری»، مد نظر داشته، از ابتدای پیروزی انقلاب و تأسیس نظام جمهوری اسلامی تا به امروز به کرات مشاهده کرده است. حضور گسترده مردم در صحنه های قیام، انتخابات، جنگ، راهپیمائی ها... عامل مؤثری در حفظ این انقلاب بوده است و آخرین نمونة آن را در جریان غائله کوی دانشگاه می توان مشاهده کرد. آنجا که پشتوانه مردمی حکومت، راه آشوب بر آشوب طلبان، سد کرد و بار دیگر نمودی از مردم سالاری در جامعه ما مشاهده شد.
«برغم یکسان تلاش بی وقفه دشمنان برای ایجاد خدشه و تردید در افکار عمومی ملت ایران، قشرهای مختلف مردم، استوار، معتقد و مصمم، همچون رودخانه ای خروشان به خیابانها آمدند و وحدت خود را یک بار دیگر نشان دادند.»(39)
بدین ترتیب «مردم سالاری دینی» به عنوان بدیلی مناسب برای دموکراسی غربی در حکومت اسلامی مطرح است. الگوی رفتاری ای که در آن مردم مبنا و محور هستند و حکومت، نخبگان و مسئولان موظف هستند نسبت به ولی نعمت خود، سپاسگزار و خدمتگزار باشند، در عین حال مردم نیز با پای بندی به اصول و مبانی ارزشی، سعی در تحقق آرمانهای اسلامی و حاکمیت اندیشه اسلامی را دارند.
پی نوشت ها :
1 - [New Politics, vol10, Summer 2004]
2 - در این زمینه می توان به اندیشه فرانسیس فوکویاما اشاره داشت که از لیبرالیسم به عنوان ایدئولوژی آخرالزمان و پایان ایدئولوژی ها یاد کرده و این پس از فروپاشی بلوک شرق دیگر هماورد برای آن نمی توان سراغ گرفت. جهت مطالعه بیشتر نگاه کنید به: The 1999National Interest, Summer
3 - بیانات مقام معظم رهبری ،14 خرداد 1384
4 - روزنامه جمهوری اسلامی، 27 اسفند 1379.
5 - جهت مطالعه در خصوص ناکارآمد دموکراسی غربی دیدگاه اندیشه گرایان غربی نک: جی.ا.شومپیتر، کاپیتالیسم، سوسیالیسم و دموکراسی، حسن منصور، تهران، دانشگاه تهران، 1354؛ آنتونی کوئینتن (ویراستار)، فلسفه سیاسی، مرتضی اسعدی، ترهان، انتشارات بین المللی المهدی، 1371، بویژه: صص 305-67.
6 - روزنامه کیهان، 28 آبان 1379.
7 -روزنامه کیهان، 25 آبان 1379.
8 - روزنامه اطلاعات، 9 شهریور 1379.
9 - روزنامه جمهوری اسلامی، 1 آذر 1379.
10 - روزنامه کیهان، 29 آبان 1379.
11 - در متون حقوق عمومی به این حضور مردمی «آزادی مشارکت» می گویند که مبنای ایجاد حکومت مردم سالار است.
12 - روزنامه اطلاعات، 26 مرداد 1379.
13 - در این ارتباط نگاه کنید به مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(ره) مجلد «نهادهای سیاسی و اصول مدنی» و دو جمله «فلسفه سیاسی» که در آن «مردم سالاری دینی» مورد نظر حضرت امام(ره) با استناد به مبانی حکومتی پیامبر اکرم(ص) و امام علی(ع) تبیین و اثبات گردیده است.
14 - روزنامه جمهوری اسلامی، 13 آذر 1379.
15 - روزنامه جمهوری اسلامی، 1 آذر 1379.
16- روزنامه کیهان، 28 آبان 1379.
17 - روزنامه جمهوری اسلامی، 13 آذر 1379.
18 -روزنامه جمهوری اسلامی، 1 آذر 1379.
19- نگاه کنید به سخنرانی مقام معظم رهبری در مورخه اول آذر ماه 1379 که در آنجا به صورت مبسوطی دو وجه را از یکدیگر تمیز داده اند.
20 -همان.
21 - روزنامه اطلاعات، 6 مرداد 1379.
22 -مطالعه مبانی این رویکرد نگاه کنید به: اصغر افتخاری و علی اکبر کمالی، رویکرد دینی دو تهاجم فرهنگی، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، 1376.
23 - روزنامه جمهوری اسلامی، 10 اسفند 1379.
24- نشریه شما، 23 تیر 1379.
25 - روزنامه جمهوری اسلامی، 30 اسفند 1379.
26 - روزنامه جمهوری اسلامی، 25 اسفند 1379.
27 - روزنامه جمهورس اسلامی، 11 بهمن 1379.
28- 31 فروردین 1377 در دیدار روژه گارودی
29- 22 اسفند 1386 در ملاقات برخی گروه های مردمی
30- 19 اسفند 1386 دیدار حوزویان قم
31 - روزنامه کیهان، 29 آبان 1379.
32 - نشریه شما، 23 تیر 1379.
33 - روزنامه جمهوری اسلامی، 13 آذر 1379.
34- روزنامه جمهوری اسلامی، 1 آذر 1379.
35- روزنامه کیهان، 25 آبان 1379.
36- روزنامه جمهوری اسلامی، 10 اسفند 1379.
37- در خصوص مطالعه اصول و مبانی مکتب و جایگاه مردم در آن رک: حسین بشریه، جامعه شناسی سیاسی، تهران، نی، 1374؛ باتومور، نخبگان و جامعه، علیرضا طیب، تهران، دانشگاه تهران 1369.
38- همان.
39- همان.

نویسنده:سید محمد مهدی غمامی     تبیان زنجان

جمعه اول 3 1388

1. از دیدگاه روان‏شناسی اجتماعی، رفتار انتخاباتی پدیده‏ای گروهی است که حکایت‏گر نوعی عمل سیاسی است. این رفتار خاستگاه خانوادگی داشته و به صورت ارثی از فردی به فردی و نسلی به نسلی دیگر منتقل می‏شود، اما از دیدگاه جامعه‏شناسی، این پدیده‏ها و رفتارها ناشی از عضویت و تعاملات گروهی و ساختی، و تأثیر شرایط اجتماعی بر کارکردهای متعین قدرت است و الگوهای آن از این زاویه تبیین می‏شود.
بر پایه این نگاه جامعه شناختی به رفتار سیاسی می‏توان آن را از زاویه روابط حزبی، مشارکت و نگرش جمعی و رابطه‏یابی طبقه و پایگاه با
دولت و قدرت سیاسی دنبال کرد.

2. روابط حزبی مبین گرایش‏ها و رفتارهای سیاسی خاص در عصر حاضر است که خود در 3 قالب میل به انتخابات، حضور در صحنه انتخابات و هویت‏یابی حزبی نمایان می‏شود و از نگرش‏ها و رفتارهای اجتماعی ـ سیاسی خاص پرده بر می‏گیرد.به این ترتیب، متغیرهای مربوط به روابط حزبی، عموما شاخص اجتماعی شرایط سیاسی نظام جامعه هستند و متغیرهای معرف مشارکت سیاسی از فرایند تبدیل دیدگاه‏های نگرشی به رفتارهای سیاسی حکایت می‏کنند و در نهایت تبیین ابعاد سیاسی طبقات و پایگاه‏های اجتماعی، از سطحی کلان‏تر به نظام جامعه می‏نگرد.

3. انتخابات سیاسی از منظر خاستگاه‏های اجتماعی آن، متضمن رفتار رأی دهندگان در عرصه همه پرسی، برای تعیین عوامل و کارگزاران تصمیم‏گیری‏های سیاسی است که در متن مناسبات گروهی رخ می‏دهد؛ البته از تاریخ، جغرافیا، فرهنگ، اقتصاد، سیاست و حقوق نیز فارغ نیست و با ویژگی‏های روانی و شخصیتی اعضای جامعه نیز گره خورده است.

4. از منظر روان‏شناسی اجتماعی، مهم‏ترین متغیر تبیین کننده رأی سیاست افراد، در بستگی حزبی رأی دهندگان خلاصه می‏شود. در این نگرش، رأی دهنده به همبستگی و پیوند حزبی خود رأی می‏دهد؛ بنابراین، وابستگی به احزاب، باز تاب پیوند و علاقه عاطفی و احساسی است که غالبا از سوی خانواده و محیط به فرد القا می‏شود، از این رو وابستگی حزبی عامل تعیین رفتار ثابت انتخاباتی در طول زمان بوده و در سوابق خانوادگی ریشه دارد که با گذر زمان و افزایش سن فرد، این گرایش در او تقویت و تثبیت می‏شود.

5. پدیده انتخابات سیاسی از دیدگاه مبادله اقتصادی، بر الگوهای عقلانی رفتاری و عمل انتخاب سیاسی امروز، تابع آزادی اراده و اختیار انسانی استوار است. از این دیدگاه، رأی دهندگان غالبا به طرح‏ها، عقاید و برنامه‏های نامزدها و احزاب توجه دارند و به شکلی معقول دست به انتخاب زده و برنامه‏هایی را انتخاب می‏کنند که بیشترین منافع را برایشان در بر داشته باشد؛ یعنی رفتار انتخاباتی با محاسبه عقلانی سود و زیان صورت می‏گیرد و رأی دهنده در صورت احساس زیان یا غُبن از انتخاب، معامله سیاسی خود را فسخ می‏کند و با احساس عدم مطلوبیت منتخب یا منتخبین خود، برای دور بعدی آنان را بر نمی‏گزیند.

6. اما از دیدگاه جامعه‏شناسی، متغیرهایی از قبیل سن، جنس، محیط خانوادگی، گروه همسالان، طبقه، نژاد، قومیت، ملیّت، تبلیغات، شرایط تاریخی، فرهنگی، جمعیتی و شرایط اکولوژیک جامعه بر رفتار انتخاباتی امروز تأثیرگذار هستند؛ در واقع مطالعه این متغیرها در قالب ساخت‏های اجتماعی است که معرف انگیزش‏های اجتماعی رأی دهندگان، در جهت‏گیری‏های سیاسی و بروز رفتار انتخاباتی آنان می‏شود.در بین متغیرهای انتخاباتی، متغیر طبقه، یکی از تعیین کننده‏ترین عوامل مؤثر بر رفتار انتخاباتی است و ادعا شده که اساس نظام حزبی و از جمله رفتار انتخاباتی بر شکاف طبقاتی استوار است و تمام مسائل دیگر حاشیه‏ای هستند) طبقات متوسط بالا و پایین بالا عمدتا به احزاب محافظه کار و طبقات متوسط پایین و پایین پایین به احزاب تندرو تمایل دارند).
تقسیم بندی شمال و جنوب نیز بیشتر به شکاف میان طبقات بالا و متوسط مربوط می‏شود.

7. تغییر ساختار اجتماعی نظام انتخاباتی و تحول گروه‏بندی‏های طبقاتی، بر اثر افزایش سطح سواد و رفاه و تبلیغات رسانه‏ها و تردیدهای به وجود آمده در خصوص کارآیی‏های متنوع احزاب در رابطه با مقتضیات اجتماعی، اقتصادی، سیاست منطقه‏ای، ملی و بین المللی بر ترجیح ارزشی و گرایش در انتخابات می‏افزاید و راهبردهایی را برای فرد به وجود می‏آورد که رفتارهای انتخاباتی متنوعی از قبیل عدم حضور در انتخابات، حضور و ارائه رأی سفید یا حضور مفید در صحنه؟؟؟؟ را به دنبال خواهد داشت.

8. در نتیجه اگر، دیدگاه‏های سه گانه مذکور را مکمل هم بدانیم؛ در این صورت رفتار انتخابات سیاسی تابع انگیزه‏های عقلایی، ارادی درونی و بیرونی خواهد بود؛ از این منظر، انتخابات فرایندی است که از مقتضیات زمان و مکان و ویژگی‏های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی تأثیر و تأثر داشته و از سه سطح خرد، میانه و کلان در رفتارهای سیاسی جامعه نسبت به گرایش‏های انتخاباتی حکایت می‏کند.
فرید مفیدی          تبیان زنجان

جمعه اول 3 1388
X